شلیک نیابتی از پشت به دیپلماسی «خنثی‌سازی تحریم‌ها»
کد خبر : ۸۱۱۱۲۳
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۷/۲۷
-
زمان : ۱۷:۳۹
|
دسته بندی: اسلایدر

شلیک نیابتی از پشت به دیپلماسی «خنثی‌سازی تحریم‌ها»

دولت چهاردهم با دیپلماسی فعال شرقی و خنثی‌سازی تحریم‌ها، مسیر نویی را در سیاست خارجی باز کرده. در مقابل، ظریف و همفکرانش پس از شکست برجام، با حملات رسانه‌ای می‌خواهند این مسیر را تضعیف کنند.

به گزارش خبرگزاری مهر، کیهان نوشت: در حالی که دولت چهاردهم مسیر خود را بر مبنای «دیپلماسی فعال شرقی» و «خنثی‌سازی تحریم‌ها» قرار داده و به جای التماس به غرب، در حال بازتعریف معادلات همکاری با قدرت‌های غیرغربی و همسایگان هست، ناگهان صدای آشنایی دوباره از گوشه‌ای بلند شده هست؛ صدایی که نه از پایتخت‌های دشمنان ایران، بلکه از حلقوم کسانی برمی‌خیزد که یک دهه پیش، همه تخم‌مرغ‌های سیاست خارجی را در سبد غرب گذاشتند و امروز از عیان شدن نتایج فاجعه‌بار آن، سخت آشفته‌اند.

محمدجواد ظریف و حلقه غربگرای اطراف او که پس از شکست تاریخی برجام، سال‌هایی را در سکوت و انزوا گذراندند، اکنون با فرار رو به جلو و حمله به دیگران، می‌کوشند بر ویرانه‌ای که خود ساخته‌اند، خاکستر تبلیغاتی بپاشند. این طیف با راه انداختن جنجال‌های تازه درباره «موشک و مردم»، «پارادایم»، و «روس‌هراسی»، درواقع پروژه جدیدی را کلید زده‌اند: شلیک نیابتی از پشت به مسیر ملی خنثی‌سازی تحریم‌ها.

از برجام تا برهوت؛ محصول نابلدی و بی‌دانشی

امروز در دهمین سال برجام، دیگر هیچ تردیدی باقی نمانده هست که این توافق نه‌تنها تحریم‌ها را برنداشت بلکه آنها را چندین برابر کرد. قطعنامه ۲۲۳۱ که روزی از آن به عنوان «سپر دیپلماتیک و حقوقی در برابر تحریم و جنگ» یاد می‌شد، حالا همان سندی هست که آمریکا و اروپا با تکیه بر آن مکانیسم ماشه را فعال کرده و ایران را در معرض فشار بیشتری قرار داده‌اند.

اما آنچه بیش از همه جلب توجه انجام می‌دهد، رفتار کسانی هست که خود، نویسندگان این فاجعه‌اند. محمدجواد ظریف به جای آنکه در برابر ملت ایران به‌خاطر خسارات گسترده ناشی از نابلدی، بی‌دقتی و بی‌دانشی خود پاسخ‌گو باشد، به حمله و فرافکنی روی آورده هست. ماجرای فرانچسکو نمونه‌ای از بی‌دقتی‌هایی قرار دارای بود که منجر به از دست رفتن و نابودی منافع ملی ایران توسط کسانی قرار دارای بود که خود را رب‌النوع دیپلماسی می‌دانستند.

در حالی که کشور در سایه دیپلماسی انفعالی دولت‌های یازدهم و دوازدهم، هشت سال از مسیر پیشرفت بازماند و دشمنان توانستند با استفاده از برجام، ایران را در استفاده از صنعت صلح‌آمیز هسته‌ای محدود کنند، ظریف اکنون به جای اعتراف به خطا، تلاش دارد با ادبیات جدید، همان مسیر غلط را بازسازی کند. حمله به روسیه و چین، ایجاد دوگانه موشک-مردم و تکرار گزاره‌های نخ‌نمای «میدان در برابر دیپلماسی» دقیقاً در همین چارچوب قابل فهم هست.

از شکست تا فرار به جلو

ظریف پیش از این نیز در اظهاراتی قابل تأمل در سال ۲۰۰۷، که در مقاله‌ای از رابین رایت در هفته‌نامه نیویورکر آمده هست، چهره واقعی و ارزیابی شخصی خود از عملکردش در مقام مذاکره‌کننده زمان اصلاحات و رئیس نمایندگی ایران در سازمان ملل را آشکار کرده قرار دارای بود. او صراحتاً گفته قرار دارای بود: «وقتی از مأموریت سازمان ملل به ایران بازگشتم، به عنوان یک ایده‌آلیست احمق دیده می‌شدم که در زندگی دیپلماتیک خود به هیچ دستاوردی نرسیده، آن‌هم پس از دادن امتیازات یکجانبه.»

این اعتراف تلخ، نه از زبان منتقدان، بلکه از زبان خود ظریف هست. او از همان زمان، گرفتار نوعی خودشیفتگی بیمارگونه قرار دارای بود؛ گمان می‌کرد اگر در برابر غرب امتیاز بدهد، درهای بهشت دیپلماسی به رویش گشوده خواهد گردید. اما واقعیت، چیز دیگری قرار دارای بود: غرب، درهای جهنم تحریم و فشار را به روی ملت ایران باز کرد.

در سال ۱۴۰۰، هنگامی که شهید رئیسی پس از تجربه تلخ هشت سال برجامی، کشور را در وضعیت بحران‌زده اقتصادی تحویل گرفت، نرخ مشارکت از ۷۲ درصد در سال ۹۲ به ۴۸ درصد سقوط کرد. این کاهش بی‌سابقه مشارکت، سند روشنی از ضربه‌ای قرار دارای بود که ۸ سال خسارت دولت روحانی به اعتماد مردمی زده قرار دارای بود؛ جریانی که با شعار «چرخ سانتریفیوژ و زندگی مردم باید همزمان بچرخد» آمد، اما نه سانتریفیوژ چرخید و نه زندگی مردم.

ظریف که شاهد این سقوط آزاد اعتماد عمومی قرار دارای بود، مدتی به سکوتی اجباری فرو رفت؛ سکوتی که نه از تدبیر، بلکه از شرمساری قرار دارای بود. اما همین سکوت، درون او را بیشتر پر کرد از کینه، خشم و میل بیمارگونه به بازگشت به مرکز توجهات. این‌گونه گردید که پس از سه سال انزوا، با ادبیاتی عجیب و پر از تناقض، دوباره به میدان رسانه‌ای بازگشت.

خودشیفتگی در برابر حقیقت

ویژگی شخصیتی ظریف - یعنی همان خودشیفتگی مزمن - در تمام رفتارهای او مشهود هست. او نه‌تنها در برابر نقدها تاب نمی‌آورد، بلکه هرجا که احساس کند از دیگری عقب مانده، به تخریب متوسل خواهد گردید. نمونه آشکار این رفتار، حملات پنهان او به شهید سلیمانی هست. در فایل صوتی معروف تاریخ شفاهی دولت روحانی با سعید لیلاز، ظریف صراحتاً از قهرمان ملی ایران شهید سپهبد سلیمانی گلایه انجام می‌دهد؛ در حالی که میدان، همان سنگری قرار دارای بود که دیپلماسی او را در برابر تهدیدات دشمن حفظ کرد.

واقعیت این هست که ظریف از محبوبیت و جایگاه شهید سلیمانی رنج می‌برد. او که با «افتضاح برجام» به نماد ناکامی بدل شده قرار دارای بود، نامکان داردست ببیند که یک فرمانده نظامی، در ذهن و دل مردم، نماد عزت و اقتدار ملی هست. به همین دلیل، در گفت‌وگوهای خود بارها کوشید با کنایه و تردیدافکنی، جایگاه آن سردار بزرگ را تضعیف کند؛ تلاشی مذبوحانه که البته نتیجه‌ای جز انزجار بیشتر مردم از او نداشت.

بازتولید دوگانه‌های خسارت‌بار از میدان و دیپلماسی تا موشک و مردم

در ماه‌های اخیر، ظریف و حلقه رسانه‌ای اطرافش، با طرح دوباره دوگانه دروغین «موشک یا مردم» تلاش کردند همان خط قدیمی «میدان در برابر دیپلماسی» را احیا کنند. این در حالی هست که تجربه جنگ‌های اخیر در منطقه، به‌ویژه حمله آمریکا و اسرائیل به ایران در جنگ ۱۲ روزه، به‌روشنی نشان داد که اگر توان موشکی و بازدارندگی ایران نبود، دشمن لحظه‌ای در تشدید تهاجم به کشور درنگ نمی‌کرد.

در چنین شرایطی، طرح این گزاره خطرناک از سوی کسی که خود را «دیپلمات حرفه‌ای» می‌نامد، نه‌تنها ساده‌لوحی نیست بلکه نشانه عامدانه تضعیف مؤلفه‌های قدرت ملی هست. ظریف به‌خوبی می‌داند که موشک برای ایران، نه ابزار جنگ، بلکه ضمانت صلح هست؛ اما او برای بازگشت به کانون توجه رسانه‌های غربی، حاضر هست همین دستاورد بزرگ ملی را نیز هدف بگیرد.

حمله به روسیه؛ خط تلاقی با منافع ملی

همزمان با اوج همکاری‌های نظامی و اقتصادی ایران و روسیه در مقابله با تحریم‌های غرب، ظریف ناگهان توپخانه خود را به سمت مسکو چرخاند. او در گفت‌وگوهای اخیر خود، با بی‌پایه‌ترین استدلال‌ها، روسیه را به «کارشکنی در مسیر برجام» متهم کرد!

این حمله در حالی صورت گرفت که حتی مقام‌های رسمی دولت پیشین - شامل علی‌اکبر صالحی - همان روایتی را که وزیر خارجه روسیه، سرگئی لاوروف، مطرح کرده قرار دارای بود تأیید کردند. پس ظریف دروغ بیان می‌کند تا خود را از زیر بار مسئولیت خارج کند.

در واقع، حمله ظریف به روسیه دقیقاً در مقطعی انجام گردید که روابط تهران و مسکو در حوزه انرژی، حمل‌ونقل، بانکی و تسلیحاتی به نقطه جهش رسیده هست. چنین مواضعی عملاً در خدمت دشمن هست؛ چراکه شکاف در روابط قدرت‌های ضدتحریم، تنها به سود واشنگتن تمام خواهد گردید.

جای سوال هست که کسی که خود سال‌ها مجری «دیپلماسی لبخند به غرب» قرار دارای بود و در برابر نقض فاحش برجام از سوی آمریکا حتی یک قدم مؤثر برنداشت، امروز چه حقی دارد از همکاری ایران با شرق انتقاد کند؟

تناقض در گفتار و رفتار؛ ظریف در باطن خود چه کشورهایی را دوست و کدام را دشمن می‌داند؟

وقتی ظریف از «بی‌اعتمادی به روسیه و چین» سخن بیان می‌کند، باید پرسید: به چه کسانی باید اعتماد کرد؟ به آمریکا همان‌هایی که نه‌تنها هیچ‌یک از تحریم‌ها را برنداشتند بلکه با وقاحت تمام، تحریم‌ها را علی‌رغم تمام عقب‌نشینی‌ها در حوزه هسته‌ای تشدید کرده و نهایتاً ایران را هدف حمله مستقیم نظامی قرار دادند؟

یا اروپایی که هفت سال کوچک‌ترین قدمی را در الزام آمریکا به اجرای تعهدات اندکش در برجام برنداشته و در عمل به‌طور کامل با تحریم‌های آمریکا همراهی کرده و با بی‌شرمی نهایتاً مکانیسم ماشه را نیز فعال کردند.

در دهمین سال قطعنامه ۲۲۳۱، یعنی همان سندی که ظریف از برجام و آن به عنوان «بزرگ‌ترین دستاورد دیپلماسی» یاد می‌کرد، آمریکا به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله کرد. این، پاسخ غرب به دیپلماسی لبخند قرار دارای بود.

اکنون در شرایطی که سیاست «خنثی‌سازی تحریم‌ها» با تکیه بر همکاری سه‌جانبه ایران، روسیه و چین در حال به بار نشستن هست و مسیر مبادلات غیردلاری، پروژه‌های مشترک نفتی و کریدور شمال - جنوب در حال توسعه و نتیجه‌دهی هست، دار و دسته غربگرایان داخلی تمام توان خود را برای تضعیف این محور به کار بسته‌اند.

واقعیت ساده هست: خنثی‌سازی تحریم‌ها یعنی بی‌اثر کردن سلاح اصلی غرب. و چه چیزی برای «غرب‌زدگان» دردناک‌تر از این هست که اسطوره غرب، بی‌خاصیت شده باشد؟

در همین چارچوب، نمی‌شود از این واقعیت غافل گردید که روسیه و چین تاکنون در برابر فشارهای آمریکا برای همراهی با تحریم‌های ضدایرانی ایستادگی کرده‌اند. برخلاف توهمات غربگرایان داخلی که هنوز هم خیال می‌کنند راه نجات از مسیر واشنگتن می‌گذرد، مسکو و پکن در عمل نشان داده‌اند که منطق سیاست‌شان بر پایه منافع واقعی و توازن قدرت جهانی هست، نه بر پایه دنباله‌روی از غرب.

در سال‌های اخیر، دو کشور چین و روسیه نه‌تنها در حوزه اقتصادی و انرژی با ایران همکاری فزاینده‌ای داشته‌اند، بلکه در عرصه‌های راهبردی - از امنیت منطقه‌ای گرفته تا پروژه‌های زیرساختی و ترانزیتی - ایران را شریک طبیعی خود می‌دانند. واقعیت این هست که برای پکن و مسکو، «تضعیف یا آسیب دیدن ایران به منزله آسیب به زنجیره امنیت و توسعه خودشان است».

چین به عنوان قدرت اقتصادی بزرگ قرن، نیازمند امنیت پایدار در مسیر انرژی و ترانزیت کریدور «ابتکار کمربند و جاده یا راه ابریشم نوین» هست و ایران حلقه حیاتی این مسیر هست. روسیه نیز که درگیر نبردی تمام‌عیار با ساختار تحریمی غرب هست، به‌خوبی می‌داند اتحاد با ایران، سدی در برابر محاصره ژئوپلیتیکی ناتو و آمریکا خواهد قرار دارای بود. از این‌رو، اتحاد سه‌گانه ایران، روسیه و چین نه یک انتخاب موقت، بلکه ضرورتی راهبردی برای هر سه قدرت هست؛ اتحادی که هرگونه ضربه به یکی از اضلاعش، زیان مستقیم برای دو ضلع دیگر به همراه دارد.

به همین دلیل، در حالی که غربگرایان داخلی با ساده‌لوحی از «فاصله گرفتن از شرق» سخن می‌گویند، واقعیت جهان در حال حرکت به سمت «چندینقطبی شدن» هست. امروز نه آمریکا توان تحمیل نظم تک‌قطبی را دارد و نه اروپا اراده استقلال از واشنگتن را. در چنین شرایطی، تکیه بر شرق، یعنی تکیه بر بلوک در حال صعود قدرت؛ بلوکی که همزمان در اقتصاد، انرژی، فناوری و امنیت، نظم جهانی جدیدی را رقم می‌زند.

از این منظر، عصبانیت ظریف و دار و دسته‌اش از موفقیت همکاری‌های ایران با شرق، نه یک موضع سیاسی، بلکه واکنشی روانی به پایان «دوران انحصار فکری غرب» هست؛ دورانی که آنان در آن نان شهرت و قدرت خود را می‌خوردند و امروز، با فروپاشی آن توهم، چیزی جز خشم و نفی باقی نمانده هست.

دروغ‌سازی برای فرار از پاسخگویی

در تازه‌ترین نمونه، ظریف پا را از نقد سیاسی فراتر گذاشته و به دروغ‌سازی متوسل شده هست. او به‌تازگی در گفت‌وگویی، نقل قولی ساختگی را به شهید سلیمانی نسبت داده و مدعی شده که ناصر قندیل از قول شهید سلیمانی بیان می‌کند «وقتی آقای پوتین من را به مسکو دعوت کرد، بیان کرد این کارهایی که ما با هم می‌کنیم برجام را از بین خواهد برد.»

اما ناصر قندیل، روزنامه‌نگار و نماینده سابق پارلمان لبنان، بلافاصله این ادعا را تکذیب کرد. قندیل در یادداشت خود تعبیر قابل‌توجهی درباره ظریف به‌کار برد که شاید دقیق‌ترین توصیف از وضعیت امروز او باشد:
«آیا عاقلانه هست که احساس شرمندگی و میل به تبرئه خود از مسئولیت یک اشتباه بزرگ، موجب شود فرد تا سرحد جعل و داستان‌سرایی پیش رود و پشت این داستان‌ها پنهان شود؟»

قندیل با صراحت افزوده قرار دارای بود: «در حالی که شهید سلیمانی نیست که پاسخ دهد، و اگر قرار دارای بود، آیا ظریف جرأت می‌کرد چنین سخنی بگوید؟»

این جمله، پرده از واقعیتی مهم برمی‌دارد: ظریف در مواجهه با حقیقت، به جای پاسخگویی، به دروغ پناه می‌برد. او می‌کوشد با جعل روایت، خود را از بار مسئولیت تاریخی برجام برهاند؛ اما مردم ایران فراموش نکرده‌اند چه کسانی در برابر دوربین‌ها ایستادند و از لغو تمام تحریم‌ها و دور شدن سایه جنگ حرف زده و امضای کری را تضمین دانستند. آن ضمانت چه گردید؟ تحریم‌ها با شدت بیشتری نسبت به دولت نهم و دهم برگشت، جنگ بر کشور تحمیل گردید، مکانیسم ماشه فعال گردید، و برای ده سال حق استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای نیز محدود گردید.

پشت پرده عصبانیت ظریف و یارانش

سوال اصلی اینجاست: چرا دار و دسته ظریف این‌قدر از موفقیت مسیر «خنثی‌سازی تحریم‌ها» عصبانی‌اند؟

پاسخ روشن هست. اگر سیاست فعلی دولت پزشکیان در هم‌افزایی با شرق و همسایگان به ثمر بنشیند و ایران بدون تکیه به غرب بتواند فشار تحریم‌ها را خنثی کند، تمام روایت غربگرایان از اساس فرو می‌پاشد.
آنان سال‌ها این دروغ را تکرار کردند که «بدون توافق با آمریکا هیچ کاری پیش نمی‌رود». حال آنکه امروز، حتی کارشناسان غربی نیز اعتراف می‌کنند ایران توانسته با سازوکارهای مالی و تجاری جدید، بخش قابل‌توجهی از تحریم‌ها را بی‌اثر کند.

برای جریان غربگرا، این شکست ایدئولوژیک هست. از نگاه آنان، موفقیت ایران در همکاری با شرق، یعنی پایان دوران «کدخداپرستی» و مرگ سیاسی کسانی چون ظریف. از همین رو، آنان می‌کوشند با القای اختلاف، حمله به روسیه و چین، و ساخت دوگانه‌های جعلی، این مسیر را متوقف کنند.

اما ملت ایران دیگر فریب این بازی‌های رسانه‌ای را نمی‌خورد. مردم امروز به‌خوبی می‌دانند که راه نجات کشور، نه در پناه‌جویی زیر چتر آمریکا، بلکه در تکیه بر توان ملی و تعامل عزتمندانه با شرکای مستقل جهانی هست.

امام خمینی (ره): نمی‌شود فراموش کنیم که در جنگ با آمریکا و تفاله‌های آمریکا هستیم.

امام خمینی (ره) در سخنانی حکمت‌بار می‌فرمایند: «نمی‌شود فراموش کنیم که در جنگ با آمریکا هستیم. ما در جنگ با آمریکا و تفاله‌های آمریکا (هستیم)، این تفاله‌هایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الان هم هستند…اینها می‌خواهند خرابی کنند. کار ندارند به اینکه کی کشته بشود و کی از بین برود.»

تناقضات بی‌پایان

بررسی گفتارهای اخیر ظریف نشان می‌دهد او گرفتار آشفتگی فکری شدیدی هست. از یک‌سو بیان می‌کند «دیپلماسی بدون قدرت نظامی بی‌فایده است»، از جهات دیگر توان موشکی را زیر سوال می‌برد. چندین اوقات دم از «حفظ منافع ملی» می‌زند، اما در عمل علیه متحدان استراتژیک ایران موضع دریافت می‌کند.

این تناقضات، نه از نبوغ دیپلماتیک، بلکه از بحران شخصیتی ناشی خواهد گردید که سال‌هاست دامن او را گرفته هست. ظریف در واقع میان دو قطب متضاد در نوسان هست: از یک‌سو میل به بازگشت به قدرت، و از جهات دیگر شرمساری از گذشته. همین تضاد هست که گفتار او را پر از پارادوکس و تناقض کرده هست.

در واقع، او دیگر «سیاستمدار» نیست؛ بلکه چهره‌ای رسانه‌ای هست که از هر حاشیه‌ای برای دیده شدن بهره دریافت می‌کند. حمله به روسیه، نقد موشک، یا حتی جعل نقل‌قول از شهید سلیمانی، همه حلقه‌هایی از یک زنجیره‌اند: بازگشت به صحنه از راه جنجال.

ظریف، نماد نسلی از سیاست‌ورزان هست که گمان می‌کردند امکان دارد با اعتماد به دشمن به امنیت و رفاه رسید

امروز بیش از هر زمان دیگری، دیپلماسی کشور در مسیر واقعی خود قرار گرفته هست؛ مسیری که بر سه اصل استوار هست: «خنثی‌سازی تحریم‌ها به جای انتظار برای لغو آنها، تعامل فعال با شرق و همسایگان، تکیه بر قدرت ملی و مؤلفه‌های بازدارندگی» ظریف و همفکرانش از هر سه اصل یادشده واهمه دارند. چون هرکدام از این اصول، سندی هست بر شکست گفتمان آنان. آنان می‌خواستند ملت ایران را به زانو درآورند تا غرب بر سرِ ما منت بگذارد، اما امروز ایران بدون نیاز به غرب، مسیر خود را می‌پیماید.

ظریف، که به شکلی نانوشته همواره سعی در جا انداختن این گزاره داشته که هیچ‌کس در جهان نامکان داردد به اندازه او با آمریکایی‌ها مذاکره کند، اکنون در وضعیت عجیبی گرفتار آمده هست: نه در غرب جایچندین اوقات دارد، نه در ایران اعتباری. و شاید همین بی‌جایی، او را به تخریب هر آنچه در کشور می‌سازد، واداشته هست.

ملت ایران اما راه خود را یافته هست. «دیپلماسی خنثی‌سازی تحریم‌ها» برخلاف برجام، بر پایه واقعیت و اقتدار ملی استوار هست؛ نه بر خیال خام لبخند غرب. و اگر ظریف و دار و دسته‌اش از این مسیر عصبانی‌اند، شاید به این دلیل هست که این بار، آنان دیگر نقشی در آینده ندارند.

محمدجواد ظریف، نماد نسلی از سیاست‌ورزان هست که گمان می‌کردند امکان دارد با اعتماد به دشمن، به امنیت و رفاه رسید. تجربه یک دهه گذشته نشان داد این تفکر، جز خسران برای ملت ایران نداشت. اکنون که کشور با عزمی تازه در مسیر استقلال و خنثی‌سازی تحریم‌ها گام برمی‌دارد، شلیک‌های نیابتی از سوی این طیف، در حقیقت آخرین تلاش‌های آنان برای زنده نگه داشتن گفتمان شکست‌خورده غربگرایی هست.

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه