«صلح از طریق قدرت»؛ ابزار ترامپ برای ماجراجویی های نظامی
کد خبر : ۸۱۲۷۷۸
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۷/۲۹
-
زمان : ۰۸:۱۱
|
دسته بندی: اسلایدر

«صلح از طریق قدرت»؛ ابزار ترامپ برای ماجراجویی های نظامی

دکترین «صلح از طریق قدرت» در قالب سیاست های ترامپ به گونه‌ای اجرا شده که نه تنها صلح را تضمین نکرده، بلکه باعث بی‌ثباتی بیشتر، بحران‌های انسانی و تخریب نهادهای بین‌المللی شده هست.

به گزارش پول و تجارت، گروه بین الملل: دکترین «صلح از طریق قدرت» یکی از مفاهیم بنیادین و دیرپای سیاست‌های نظامی و دیپلماتیک جهان هست که ریشه‌های آن به دوران امپراتوری روم بازمی‌گردد. این عبارت در اصل به این معناست که برای دستیابی به صلح و جلوگیری از جنگ، لازم هست کشوری دارای قدرت نظامی قوی و برتر باشد تا بتواند دشمنان بالقوه را بازدارندگی کند و از حمله احتمالی جلوگیری نماید.

در تاریخ، امپراتور هادریان شامل نخستین کسانی قرار دارای بود که این مفهوم را به شکلی عملیاتی به کار برد؛ او برای محافظت از امپراتوری روم در برابر حملات قبایل شمالی، دیوار هادریان را ساخت و نظامیان زیادی را در مرزهای امپراتوری مستقر کرد. در دوران مدرن‌تر، این مفهوم توسط رهبران مختلفی چون جورج واشنگتن، دوایت آیزنهاور و رونالد ریگان بارها مورد استفاده قرار گرفت و به عنوان یکی از ستون‌های سیاست خارجی آمریکا شناخته گردید. ریگان با برنامه‌های دفاعی و افزایش بودجه نظامی، این دکترین را در دوران جنگ سرد به اوج رساند تا از طریق برتری تسلیحاتی، امنیت و ثبات را تضمین کند.

اما در دهه‌های اخیر، به ویژه با روی کار آمدن دونالد ترامپ، این دکترین شکل جدید و پیچیده‌تری به خود گرفته هست که امکان دارد آن را «صلح از طریق قدرت نظامی تهاجمی» یا به عبارتی «صلح از طریق جنگ» نامید. ترامپ این مفهوم را به شکلی تهاجمی و متمرکز بر استفاده از زور، تحریم‌های گسترده و تهدید نظامی به کار می‌برد، به طوری که صلح به معنای واقعی خود که نتیجه تعامل دیپلماتیک و مصالحه هست به زیر سایه نظامی‌گری و زورگویی فرو رفته هست.

ریشه‌های تاریخی دکترین «صلح از طریق قدرت»

این شعار معروف که «اگر صلح می‌خواهی برای جنگ آماده باش» ابتدا در دوران امپراتوری روم به کار رفت و نشان‌دهنده اهمیت آمادگی نظامی برای حفظ امنیت و جلوگیری از تهاجمات قرار دارای بود. امپراتور هادریان با ساخت دیوار و تقویت نیروهای نظامی، نشان داد که حضور نظامی در مرزها امکان داردد عامل بازدارنده‌ای قوی برای دشمنان باشد. این ایده بعدها در قرون وسطی و دوران مدرن به عنوان پایه سیاست‌های دفاعی و نظامی بسیاری از دولت‌ها، به ویژه قدرت‌های استعماری، به کار رفت.

در قرن بیستم، این دکترین در سیاست آمریکا شکل مشخص‌تری به خود گرفت. دوایت آیزنهاور در دوران ریاست جمهوری‌اش این مفهوم را به عنوان راهبرد مقابله با شوروی در جنگ سرد معرفی کرد. او معتقد قرار دارای بود که بازدارندگی از طریق قدرت نظامی برتر امکان داردد از وقوع جنگ جلوگیری کند و امنیت ملی را تضمین نماید. رونالد ریگان نیز با شعار «صلح از طریق قدرت» برنامه تسلیحات دفاعی را به شدت افزایش داد و معتقد قرار دارای بود که داشتن نیروی نظامی برتر، دشمنان را از هرگونه اقدام تجاوزکارانه باز می‌دارد.

اما ترامپ در ادامه این راه، دکترین را به سوی سیاستی تهاجمی و مبتنی بر فشار حداکثری تغییر داد. او این دکترین را نه فقط برای بازدارندگی، بلکه برای اعمال اراده آمریکا از طریق زور، جنگ اقتصادی و نظامی به کار دریافت می‌کند. این تفاوت ظریف اما بسیار مهم، از «صلح از طریق قدرت» به «صلح از طریق جنگ» منتقل شده هست.

دکترین ترامپ؛ از بازدارندگی تا تهاجم

دونالد ترامپ علاقه خاصی به استفاده از مفهوم «صلح از طریق قدرت» دارد و در سخنرانی‌های متعدد خود از آن برای توجیه سیاست‌هایش بهره برده هست. شامل در سخنرانی خود در کنست رژیم اسرائیل که ادعا کرد اگر آمریکا به ایران حمله نکرده قرار دارای بود، توافق صلح غزه هرگز محقق نمی‌شد. این ادبیات بیانگر رویکردی هست که در آن استفاده از قدرت نظامی به عنوان ابزاری برای تحمیل اراده و تسلیم دشمنان مطرح خواهد گردید.

در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ، افزایش بودجه نظامی و اجرای سیاست‌های فشار حداکثری علیه ایران و دیگر رقبای آمریکا، بخش اصلی این دکترین را تشکیل داد. حملات نظامی و ترور شخصیت‌های کلیدی، تحریم‌های گسترده اقتصادی و تهدید نظامی به عنوان ابزارهای اصلی به کار گرفته شدند تا سیاست خارجی آمریکا را به شدت تهاجمی کنند. این رویکرد باعث افزایش تنش‌های منطقه‌ای و بین‌المللی شده و به جای ایجاد امنیت، بحران‌های جدیدی به همراه آورده هست.

از توهم بازدارندگی تا واقعیات تلخ

اولین و مهم‌ترین نقد به دکترین ترامپ، تبدیل شدن آن از یک سیاست بازدارندگی به سیاستی جنگ‌افروز هست. برخلاف نظریه‌های کلاسیک که قدرت نظامی قوی را ابزاری برای حفظ صلح می‌دانند، تجربه سال‌های اخیر نشان داده که افزایش نظامی‌گری و تهدیدهای مکرر نه تنها امنیت را تضمین نانجام می‌دهد بلکه باعث ایجاد مسابقه تسلیحاتی، بی‌ثباتی منطقه‌ای و افزایش خشونت‌های نظامی خواهد گردید.

دومین نقد مهم، هزینه‌های هنگفت نظامی و انحراف منابع از مسائل حیاتی اجتماعی و اقتصادی هست. بودجه‌های عظیم نظامی به قیمت کاهش سرمایه‌گذاری در آموزش، بهداشت و رفاه عمومی در داخل کشور تمام خواهد گردید و این خود امکان داردد باعث نارضایتی داخلی و تضعیف ساختارهای اجتماعی گردد. این واقعیتی هست که در آمریکا و بسیاری از کشورهای غربی امروز دیده خواهد گردید؛ هزینه‌های نظامی هنگفت که نه تنها صلح نمی‌آورد، بلکه اقتصاد داخلی را نیز تحت فشار قرار می‌دهد.

سومین نکته، آسیب جدی به اعتبار و نقش رو به زوال آمریکا در نظام بین‌الملل هست. سیاست‌های تهاجمی و یکجانبه‌گرایی ترامپ، به ویژه تحریم‌ها و تهدیدهای مکرر، باعث کاهش همکاری‌های بین‌المللی و تضعیف نهادهای چندینجانبه مثل سازمان ملل شده هست. این سیاست‌ها باعث شده که بسیاری از متحدان سنتی آمریکا نیز نسبت به تعهدات و صداقت این کشور دچار تردید شوند و چندین به سوی همکاری‌های مستقل‌تر یا نزدیکی به رقبای آمریکا حرکت کنند.

چهارمین نقد، بحران‌های انسانی و اخلاقی هست که این دکترین به همراه داشته هست. حملات هوایی در یمن، ترور شخصیت‌ها و افزایش خشونت‌های نظامی در منطقه نمونه‌های بارز این موضوع هستند. این اقدامات باعث کشته و مجروح شدن هزاران غیرنظامی شده و تصویر آمریکا را به عنوان کشوری که حقوق بشر و قوانین بین‌المللی را رعایت نانجام می‌دهد، تثبیت کرده هست.

پنجم، این دکترین بر پایه نوعی ناسیونالیسم افراطی و حتی گاه نژادپرستی استوار هست که ترامپ و جریان سیاسی مرتبط با او دنبال می‌کنند. این نگرش که آمریکا را به عنوان «ملت برتر» و «مسیحی سفیدپوست» معرفی انجام می‌دهد، باعث تضعیف انسجام داخلی و ایجاد شکاف‌های عمیق اجتماعی شده و در سیاست خارجی نیز به تشدید تنش‌های نژادی و فرهنگی دامن زده هست.

نتیجه‌

دکترین «صلح از طریق قدرت» در قالب سیاست های ترامپ به گونه‌ای اجرا شده که نه تنها صلح را تضمین نکرده، بلکه باعث بی‌ثباتی بیشتر، بحران‌های انسانی و تخریب نهادهای بین‌المللی شده هست. این دکترین با اتکا به زور و نظامی‌گری، به جای بازدارندگی و امنیت، به افزایش تنش و درگیری انجامیده هست. جهان امروز نیازمند دکترین‌هایی هست که صلح را از طریق دیپلماسی، همکاری‌های چندینجانبه و احترام به حقوق بین‌الملل پیگیری کنند. سرانجام، سیاست‌های مبتنی بر نظامی‌گری مطلق و تحمیل اراده از طریق زور، نامکان داردد آینده‌ای روشن برای جهان بسازد.

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه