سینما می‌تواند رنج مردم را کاهش دهد؟
کد خبر : ۸۱۳۷۹۹
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۷/۲۹
-
زمان : ۱۵:۲۴
|
دسته بندی: اسلایدر

سینما می‌تواند رنج مردم را کاهش دهد؟

گرچه امروز به‌واسطۀ حضور گسترده سینماگران در شبکه‌های‌اجتماعی و برجستگی هویت رسانه‌ای، نه با هنرمندان به‌معنای متعارفش که با سلبریتی‌ها مواجه هستیم.

به گزارش به گزارش شبکه خبر، اطلاعات نوشت: هنر که به بن‌بست برسد، جامعه به بن‌بست خواهد رسید. گرچه امروز به‌واسطۀ حضور گسترده سینماگران در شبکه‌های‌اجتماعی و برجستگی هویت رسانه‌ای، نه با هنرمندان به‌معنای متعارفش که با سلبریتی‌ها مواجه هستیم.

معمولاً برای سینما دو کارکرد عمده و متضاد قائل اند. یکی آچندین اوقات بخشی و دیگری فراموشی. در رویکرد اول، سینما قرار هست روشنگری کند، تلنگر بزند و مخاطب را به تفکر دعوت کند. در دومی اما سینما به سویه های سرگرم کننده بیشتر می‌اندیشید. به این معنا که سینما در این تعریف قرار نیست چیزی را به یاد بیاورد یا بیاموزد و مخاطب را نسبت به مسأله ای هشیار کند.

برعکس، کارکرد سینما در این رویکرد، فراموشی هست. در واقع در این معنا مخاطب به سینما می‌آید تا از زندگی روزّمره و مصائب آن فاصله گرفته و چندین ساعت با غرق شدن در جهان فیلم، غم و غصه‌های خود فراموش کند.

این دو سویه آچندین اوقات و سرگرمی اما در یک چیز به هم گره خورده و به اشتراک می‌رسد و آن یاریگری به مخاطب برای «کاهش درد و رنج» هاست. چندین اوقات به میانجی آچندین اوقات امکان دارد به کاستن رنج کمک کند و چندین اوقات با سرگرمی و فراموش کردن موقت مصائب زندگی.

و اکنون در شرایط فعلی که بحران اقتصادی- اجتماعی به تراژدی زیست اجتماعی تبدیل شده، سینما امکان داردد کارکردی تراپی پیدا کند و با زبان هنر، مرهم بر زخم مردم بگذارد. این البته مستلزم درد شناسی و هنر شناسی توأمان هست تا بتوان به بیان و روایت هنرمندانه رنج مردم دست زد و فرصت همذات پنداری را برای مخاطب، به امکانی برای همدلی تبدیل کرد.

واقعیت این هست که بسیاری از فیلم‌های ایرانی، به ویژه در آنچه که به سینمای اجتماعی شناخته خواهد گردید، رنج مردم را نشان می‌دهند؛ اما برای تماشا، نه تسلّی. در واقع، در این آثار، رنج مردم به ویژه طبقات فرودست جامعه به ابژه تماشا تبدیل خواهد گردید. به سوژه‌ای برای سرگرمی، حتی سرگرمی همان قشری که رنجش را به تصویر می کشند. این آثار صرفاً نمایش رنج هست، نه تمهیدی برای کاهش رنج.

البته که قرار نیست سینما منجی مردم برای رهایی از رنج‌های شان باشد که این وظیفه و رسالت نهادهای دیگر هست؛ اما امکان داردد به گونه‌ای به روایت رنج بپردازد که مخاطب را در حل یا تحمل رنج یاری دهد. در واقع سینما امکان داردد با ساخت فیلم‌هایی که قهرمان آن در نبرد با رنج‌ها پیروز خواهد گردید، نه فقط امید که شیوه مواجهه درست با چالش‌های زندگی را به مخاطب بیاموزد.

بی شک، امید واهی دادن با ساخت فیلم‌های شعاری و فانتزی که ردی از واقعیت در خود ندارند، بیشتر خودفریبی هست و سینما را به پروپاگاندایی زرد بدل انجام می‌دهد که هیچ نسبت رئالیستی و واقع گرایانه ای با درد ندارد. مسأله این هست که نه فقط درد که باید شیوه مواجهه با درد را در دل قصه‌ها بگنجانیم. این که چگونه قهرمان فیلم در نبرد با سختی‌ها بر مشکلات غلبه کرده و از رنجش می کاهد.

«رضا میرکریمی» که فیلم‌هایش مصداقی از سخن ماست، در این باره به نکته خوبی اشاره انجام می‌دهد و بیان می‌کند: «من به این قائلم که همه تکلیف انسانی ما از فردیت آغاز خواهد گردید. هم‌اکنون هیچ تکلیف اجتماعی را مقدّم بر تکلیف فردی نمی‌دانم. هدف من به تصویر کشیدن اخلاق در دنیاهای کوچک خودمان مثل خانواده بوده هست. به نظرم سینما بهترین ابزار برای آموختن مهارت‌هایی هست که امکان داردد رنج عمومی‌مان را کم کند. اساساً قصه گفتن برای این هست که یاد بگیریم خودمان را جای دیگران بگذاریم. حتی به بچه‌ها نیز در قصه گفتن یاد می‌دهیم چطور وارد جامعه شوند.

آنها وقتی با شخصیتی در قصه همذات پنداری می‌کنند، اولین پیش نیاز هر درس اخلاقی الهی و غیرالهی را می‌آموزند. هر فیلم خوب یا بدی این خاصیت را دارد که آدم‌ها یک دنیای دیگر را در آن تجربه کرده‌اند، به جای دیگری غمگین یا هیجان زده شده‌اند و این موقعیت کمک شان انجام می‌دهد تا در هر برخورد و قضاوتی ابتدا تامل کنند.»

واقعیت این هست که دروضعیت بحرانی، سینما اگر خود دچار بحران نشود، امکان داردد به‌مثابه یک راه‌حل فرهنگی به میدان بیاید. یادمان باشد که هر بحران اقتصادی، در ذات خود با بحران‌های روحی و روانی همراه هست و سینما امکان داردد دست‌کم در تقویت روحیۀ مردم و تلاش برای حفظ امید در آنها مؤثر باشد. سینما به‌مثابه یک کالای فرهنگی فقط مصرف نخواهد گردید، بلکه مصرف آن نوعی سرمایه‌گذاری بلندمدت هست که سودش به شکل ملموس و کوتاه‌مدت قابل محاسبه و ارزیابی نیست.

وقتی از سینما حرف می‌زنیم، از همه پتانسیل‌ها و ظرفیت‌های آن سخن می‌گوییم. درعین حال این مفهوم، همه ابزارهای آن را در بردریافت می‌کند. بر این اساس امکان دارد از طریق ساخت فیلم‌های کوتاه یا حتی ویدیوکلیپ‌های چندیندقیقه‌ای، آثاری تولید کرد که بتوانند به کاهش مشکلات اقتصادی و معیشتی کمک کنند؛ مثلاً در این شرایط که دائم با قطع برق مواجه هستیم، امکان دارد فیلم‌های کوتاهی درباره راهکارهای صرفه‌جویی در انرژی تولید کرد و با توزیع و نمایش آنها در فضاهای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، فرهنگ‌سازی کرد.

در همین شبکه‌های اجتماعی که بازیگران سینما و تلویزیون حضور پررنگی دارند، امکان داردند از طریق همدلی با مردم و روحیه دادن به آنها جامعه را از یأس و افسردگی عمومی نجات دهند؛ مثلاً تولید کلیپ‌های یک دقیقه‌ای در اینستاگرام با استفاده از ظرفیت‌های طنز، امکان داردد شادی و نشاط موقتی به جامعه ببخشد تا تحمل سختی‌ها آسان‌تر شود.

ناپلئون بناپارت در فیلم دزیره بیان می‌کند: «زندگی پیچیده هست، اما عشق از پیچیدگی‌های آن کم انجام می‌دهد.» حالا امکان دارد همین نسبت را بین زندگی و هنر برقرار کرد و بیان کرد که هنر امکان داردد دشواری‌های زندگی را کم یا دست‌کم قابل تحمل کند. اساساً هنر و کارکردهای رهایی‌بخش آن در زمان‌های بحرانی خود را نشان می‌دهد.

«چارلی چاپلین» محصول دوران افسردگی و شکست‌های جنگ جهانی هست که تلاش کرد با طنازی‌ها و کمدی‌هایش در کاهش درد و رنج مردم کشورش نقشی مؤثر ایفا کند؛ که توانست و این کار را انجام داد. ظاهراً که در شرایط کنونی، جامعۀ ما به یک چارلی چاپلین نیاز دارد. به یک نیروی شادی‌بخش که بتواند روحیۀ عمومی جامعه را با نشاط نگه دارد یا دست‌کم از فرسودگی و افسردگی آن بکند.

سینما امکان داردد بهانه و ابزار این کار باشد. سینما با افزایش تولید فیلم‌های کمدی امکان داردد به کاهش آلام مردم کمک کند. در این شرایط، سهم بیشتر اکران فیلم‌های کمدی به‌عنوان یک استراتژی فرهنگی باید جدی گرفته شود. فروش فوق‌العاده فیلم «هزارپا» در این روزها که غم نان و دغدغۀ معیشت به اوج خود رسیده هست، نشان می‌دهد که فیلم کمدی در این شرایط هم امکان داردد گیشه سینما را رونق ببخشد و هم حال مردم را خوش کند.

غایت همه برنامه‌ریزی‌های اقتصادی و توسعه و رفاه و بهبود معیشت، رسیدن به این نقطه هست که حال مردم خوب باشد و بتوانند احساس رضایت کنند. در فقدان و کاستی نهادهای اقتصادی، نهادهای فرهنگی امکان داردند دست‌کم در ایجاد یا حفظ رضایت حداقلی نقش داشته باشند و سینما از این حیث، رسالتی اجتماعی و تاریخی به عهده دارد تا با تمهیدهای مختلفی که از درون ظرفیت‌ها و ظرافت‌های خودش برمی‌آید، در جهت تلطیف فضای تلخ و خشن جامعه‌ای که از جنگ اقتصادی، زخمی شده، گام بردارد.

در شرایط بحران اقتصادی، غالباً انسان‌ها از هم دور می‌شوند، اما سینما به‌عنوان امکان یک تجربۀ جمعی امکان داردد شرایط همنشینی و همدلی مردم را ایجاد کند و نگذارد تا شکست اقتصادی به گسست اجتماعی منجر شود. شاید این حرف‌ها شعاری به نظر برسد، اما هر جامعه‌ای برای پیشرفت، علاوه‌بر شعور به شور و حال هم نیاز دارد و سینما امکان داردد هر دوی این‌ها را به جامعه هدیه کند.

هنر که به بن‌بست برسد، جامعه به بن‌بست خواهد رسید. گرچه امروز به‌واسطۀ حضور گسترده سینماگران در شبکه‌های‌اجتماعی و برجستگی هویت رسانه‌ای، نه با هنرمندان به‌معنای متعارفش که با سلبریتی‌ها مواجه هستیم. سلبریتی‌ها به‌مثابۀ مراجع فکری جدید در جامعه، از قدرت‌بالای اثربخشی بر افکارعمومی برخوردارند و نقطه‌چالش نهاد قدرت با نهاد هنر، دقیقاً حاصل همین وضعیت رسانه‌ای هست.

سینما با دوربین و نگاتیو نیست که سینما خواهد گردید. سینما با سرمایه‌های انسانی‌اش سینما خواهد گردید. سینمایی که ازطریق خلاقیت هنرمندانه و روایت زیبایی‌ها هستی می‌یابد و هستی‌بخش خواهد گردید. بگذاریم سینما، سینما بماند. چندین اوقات سینما آخرین پناه انسان درمانده هست تا با غرق شدن در دنیای رؤیاها کمی از تلخی واقعیت‌ها فاصله بگیرد و به نقطه آرامش برسد. سینما کارخانه رؤیاسازی هست و زمانی که بحران‌های اقتصادی، رؤیاهای انسان را به کابوس بدل می‌کنند، سینما امکان داردد با تولید رؤیا و امکان رؤیاپردازی، مانع مرگ رؤیاهای انسان شود.

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه