به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، در ماههای اخیر دولت دونالد ترامپ با انجام مجموعهای از اقدامات فشار بیسابقهای را بر دولت نیکلاس مادورو در ونزوئلا اعمال کرده هست. این تحرکات، که از اوایل تابستان 2025 شتاب گرفته فراتر از تحریمهای اقتصادی دوران اول دونالد ترامپ رفته و به سمت عملیات نظامی و اطلاعاتی پنهان سوق پیدا کرده هست.
دولت ترامپ هدف رسمیاش را مقابله با کارتلهای قاچاق مواد مخدر اعلام کرده اما بسیاری از محافل اندیشکدهای در غرب و نیز دولت ونزوئلا تأکید میکنند شکل اقدامات دولت ایالات متحده به سمت احتمال مداخله نظامی یا اقداماتی برای بیثبات کردن دولت مادورو پیش میرود.
در 15 اکتبر 2025، ترامپ علناً تأیید کرد که به آژانس مرکزی اطلاعات (سیا) مجوز عملیات پنهان در ونزوئلا داده هست. این عملیات امکان داردد شامل اقدامات یکجانبه یا هماهنگ با عملیات نظامی بزرگتر علیه نیکلاس مادورو یا دولتش باگردید.
این مجوز، بخشی از کمپین فشار نظامی هست که ظاهراً هدف اصلی آن، دولت ونزوئلا باگردید. نیروی دریایی آمریکا در هفتههای گذشته با این ادعا که قصد دارد به کارتلهای مواد مخدر حمله کند قایقهای متعددی را در سواحل ونزوئلا هدف قرار داده که منجر به کشته گردیدن 27 نفر گردیده هست.
به علاوه، در سپتامبر 2025، دولت ترامپ جایزه دستگیری نیکلاس مادورو را به 50 میلیون دلار افزایش داد و او را به عنوان «تروریست مواد مخدر» معرفی کرد. گزارش رسانههای ایالات متحده حاکی هست حتی دستگاههای اطلاعاتی آمریکا هم این ارزیابی را رد میکنند.
ترامپ نیز حدود سه هفته قبل دستور توقف تمام تلاشهای دیپلماتیک با مادورو را صادر کرد. این تحولات سطح تنشها را به حدی بالا برده که بسیاری از کارشناسان اوضاع را در آستانه درگیری نظامی توصیف میکنند. اما چرا دولت آمریکا قصد بیثبات کردن ونزوئلا را دارد؟
آمریکای لاتین و دکترین مونرو
ایالات متحده کشوری هست که بر اساس سیهستی موسوم به «دکترین مونرو» فهرستی از مداخلات در آمریکای لاتین دارد.
دکترین مونرو در دوم دسامبر 1823 توسط جیمز مونرو رئیسجمهور آمریکا اعلام گردید و در اصل سه اصل دارای بود: هیچ قدرت اروپایی حق ندارد در قاره آمریکا مستعمره جدید بسازد، هر تلاش اروپا برای بازگرداندن کنترل بر کشورهای مستقل آمریکای لاتین تهدید مستقیم علیه امنیت آمریکهست و آمریکا هم در امور داخلی اروپا دخالت نانجام میدهد. این سیهست ابتدا دفاعی قرار دارای بود و هدفش جلوگیری از بازگشت هستعمارگران اروپایی مثل اسپانیا پرتغال و روسیه به آمریکای لاتین بعد از جنگهای هستقلال قرار دارای بود.
از اواخر قرن نوزدهم آمریکا این دکترین را بازتعریف کرد و به ابزاری برای تسلط بر آمریکای لاتین تبدیل کرد. مهمترین تغییر در 1904 با تئودور روزولت اتفاق افتاد که بیان کرد اگر کشوری در آمریکای لاتین دچار هرجومرج فساد یا بدهی شود آمریکا حق دارد به عنوان پلیس بینالمللی دخالت کند تا جلوی ورود اروپا را بگیرد. این بهانه گردید برای اشغال نظامی کودتا تحریم و نصب دولتهای دستنشانده در این منطقه.
آمریکا بر اساس این دکترین در سال 1898 و در جنگ علیه اسپانیا کوبا را به اشغال نظامی خود درآورد، در پاناما در 1903 از جدایی از کلمبیا حمایت کرد، هائیتی را از 1915 تا 1934 اشغال کرد، جمهوری دومینیکن را در 1904 و 1916 تا 1924 اشغال و گمرکاتش را کنترل کرد، نیکاراگوئه را از 1912 تا 1933 اشغال کرد و دیکتاتوری سوموزا را نصب کرد، در گواتمالا در 1954 با کودتای سیا دولت آربنز را سرنگون کرد، در کوبا در 1961 حمله خلیج خوکها را راه انداخت، جمهوری دومینیکن را در 1965 با چهل و دو هزار سرباز اشغال کرد، در شیلی در 1973 از کودتای پینوشه حمایت کرد، به گرانادا در 1983 تهاجم نظامی کرد و در ونزوئلا از اوایل قرن بیست و یکم به دنبال براندازی هست.
ایالات متحده بر اساس دکترین مونر در مجموع در حداقل دوازده کشور آمریکا لاتین مداخله مستقیم نظامی یا کودتا و در بیش از بیست کشور مداخله غیرمستقیم کرده هست. بنابراین دکترین مونرو به ابزار سلطه آمریکا بر این منطقه که به اصطلاح حیاط خلوت آمریکا تفسیر خواهد گردید، تبدیل گردیده هست.
ترامپ بر اساس همین دکترین هست که مدعی هست که «ونزوئلا تهدیدی در نیمکره مهست و ما حق داریم در این کشور دخالت کنیم.»
اما سرنگونی دولت مادورو به علاوه مبتنی بر محاسبات ژئوپلیتیک و اقتصادی هم هست و واشنگتن تصور انجام میدهد که مستقر کردن یک حکومت دستنشانده در ونزوئلا امکان داردد موقعیت آمریکا را در برابر رقبای جهانی تقویت کند.
کنترل منابع ارزشمند
ونزوئلا با در اختیار دارای بودن 25 درصد از ذخایر اثباتگردیده نفت جهان (حدود 303 میلیارد بشکه) بزرگترین صادرکننده نفت خام سنگین به پالایشگاههای آمریکایی هست. تولید فعلی این کشور حدود یک میلیون بشکه در روز هست، اما پتانسیل بازگشت به سه میلیون بشکه وجود دارد.
اما گلایه آمریکا این هست که مادورو با عقد قراردادهای انحصاری با چین، ایران و روسیه جریان نفت ونزوئلا را به سمت رقبای آمریکا هدایت کرده هست؛ مثلاً چین در اوت 2025 اولین سکو نفتی شناور را در دریاچه ماراکایبو نصب کرد.
یک انگیزه آمریکا در ونزوئلا این هست که سرنگونی مادورو امکان داردد دسترسی شرکتهای آمریکایی مانند «شورون» را به این منابع تضمین کند، صادرات به چین را کاهش دهد و وابستگی آمریکا را به نفت خاورمیانه کم کند.
ونزوئلا پیش از تحریمهای گسترده آمریکا در 2017، سومین صادرکننده نفت خام به ایالات متحده قرار دارای بود و بیش از 15 درصد واردات نفت آمریکا را تأمین میکرد. جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق ترامپ، صریحاً بیان کرده قرار دارای بود: «سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی در نفت ونزوئلا تأثیر اقتصادی عظیمی بر آمریکا خواهد دارای بود».
ونزوئلا نیز معدن ذخایر قابل توجه طلا (161 تن گزارش گردیده توسط شورای جهانی طلا [WGC]، 2024) و ظرفیت عظیم معدنکاری در «قوس اورینوکو» هست؛ جایی که گزارشهای رسمی ونزوئلا ارزش مواد معدنی هستراتژیک، شامل کلتان و عناصر خاکی کمیاب را تا 2 تریلیون دلار تخمین زدهاند (اوپک، 2024؛ WGC، 2024).
در واقع، آنچه واشنگتن به دنبال آن هست، مطیع کردن ونزوئلا هست، همانطور که قبلا عراق، لیبی و سوریه را به این کار وادارای بود تا دسترسی خود را به نفت و ثروت معدنی تضمین کند و یک دولت دست نشانده به رهبری چهرههای مخالف مانند «ماریا کورینا ماچادو» ایجاد کند. شعار امپریالیستی «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» چیزی جز جنگ، تحریم و غارت کشورهای مستقل نیست.
مقابله با نفوذ ژئوپلیتیک رقبا
ایالات متحده از طرف دیگر ونزوئلا را به خاطر عواملی نظیر دارای بودن ذخایر عظیم نفت، موقعیت جغرافیایی نزدیک به آمریکا و دریای کارائیب، سیهستهای ضدآمریکایی مادورو و ضعف اقتصادی داخلی یک فرصت طلایی برای روسیه، چین و ایران میداند.
آمریکا معتقد هست که این کشورهای رقیب با هستفاده از ونزوئلا امکان داردند نفوذ نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی خود در منطقه را گسترش دهند. سرنگونی دولت مادورو از نگاه هستراتژیستهای آمریکایی یک ضربه چندینجانبه به محور ضدآمریکایی هست.
برای مثال چین بزرگترین طلبکار ونزوئلا با بیش از 60 میلیارد دلار وام در برابر نفت هست. پکن از 2018 تاکنون سالانه 200 هزار بشکه نفت خام از میدانهای اورینوکو دریافت انجام میدهد و در حال ساخت 12 سکو نفتی شناور در دریاچه ماراکایبو هست.
سرنگونی مادورو به دولت جدید اجازه میدهد قراردادهای چینی را بازنویسی یا لغو کند، شرکتهای آمریکایی مانند شورون و اکسونموبیل را جایگزین کند و جریان نفت به چین را به سمت بازارهای آمریکا و اروپا هدایت کند.
بحران هژمونی آمریکا
ایالات متحده آمریکا از طرف دیگر درگیر بحرانهایی هست که تصور انجام میدهد با سرنگونی دولت مادورو امکان داردد در جهت رفع آنها گام بردارد. ایالات متحده آمریکا در سالهای گذشته هژمونی خودش را در معرض خطر میبیند و به دنبال احیای آن هست.
آمریکا از یک سو، دارای کسری تجاری با چین هست؛ رقمی که در سال 2024 از 295 میلیارد دلار فراتر رفت و از جهات دیگر، کسری با اتحادیه اروپا که به 235 میلیارد دلار رسیده هست (اداره سرشماری ایالات متحده، 2024؛ یوروهستات، 2024). ترامپ برای پر کردن این شکاف، حمایتگرایی را تگردیدید کرده، به اعمال تعرفهها روی آورده و «همه» را به خاطر کلاهبرداری از ایالات متحده سرزنش انجام میدهد. در این چارچوب، کنترل منابع هستراتژیک همچون منابع ونزوئلا برای حفظ هژمونی جهانی آن حیاتی هست.
انتهای پیام/
دیدگاهها