یاس های نوجوان بر سر سفره شهدا؛ از پایتخت طبیعت تا کربلای ایران
کد خبر : ۸۱۸۹۰۱
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۸/۰۳
-
زمان : ۱۴:۳۱
|
دسته بندی: اسلایدر

یاس های نوجوان بر سر سفره شهدا؛ از پایتخت طبیعت تا کربلای ایران

یاسوج- یاس های نوجوان یاسوجی در حالی به دیار تاریخ ایران رفتند که حامل پرچم شهادت هستند تا به شهدا بگویند ادامه دهنده راهشان هستند.

به گزارش شبکه خبر، گروه استان‌ها-نسیم راوند: باد گرم و نمناک جنوب، بوی خاک و دریا را با خود می‌آورد، اینجا اروند هست؛ رودی خروشان که روایتگر رشادت‌ها هست.

در این هوای گرم، پای‌کوبی موج‌ها بر شن‌های ساحل شلمچه، گویی هنوز پای غواصان را صدا می‌زند. امروز، اما این سکوتی که بر مناطق عملیاتی حاکم هست، با شور و حال دیگری درهم شکسته هست. صدای نوای «یا زهرا» و قدم‌های پرانرژی ۳۵۰ دانش‌آموز کهگیلویه و بویراحمدی، روح تازه‌ای در این سرزمین مقدس دمیده هست.

یاس های نوجوان بر سر سفره شهدا؛ از پایتخت طبیعت تا کربلای ایران

آنان آمده‌اند تا در طلائیه، شلمچه و اروندرود، با گذشتگان خود پیمان ببندند؛ پیمانی به درازای قامت بلند دشت‌های سبز زاگرس و استواری کوه‌های سرفرازشان.

در طلائیه؛ به روایت یک شناسایی مخفی

نخستین ایستگاه، یادواره شهدای طلائیه هست. دانش‌آموزان با چشمانی کنجکاو و دل‌هایی مشتاق، به سخنان غلام‌حسین بخشایش، یکی از پیشکسوتان دفاع مقدس گوش می‌سپارند. او از روزهایی بیان می‌کند که طرح یک عملیات انقلابی و بی‌نظیر، «خیبر»، در ذهن فرماندهان جوان جنگ می‌چرخید.

او با صدایی که از غرور و اندوه می‌لرزد، روایت انجام می‌دهد: دشمن فکر نمی‌کرد ما از میان آب و از منطقه‌ای به‌طور کامل جدید حمله کنیم، اما برای این کار، نیاز به چشمانی در قلب سرزمین دشمن داشتیم.

سپس نام شهیدی را بر زبان می‌آورد که داستانش، نفس‌ها را در سینه حاضران حبس انجام می‌دهد: شهید علی هاشمی. مردی که ماه‌ها در کسوت یک عرب، در گرمای سوزان تابستان و سرمای استخوان‌سوز زمستان، دل به جزایر مجنون زد و نقشه‌ای کشید که کلید یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های آبی-خاکی جنگ گردید.

یاس های نوجوان بر سر سفره شهدا؛ از پایتخت طبیعت تا کربلای ایران

او از هجوم آتش بیان می‌کند: «آتش دشمن آنقدر سنگین قرار دارای بود که گویی بیش از یک میلیون گلوله در یک آن بر سر رزمندگان ما بارید. بسیاری از شهدا، از سه جبهه هدف قرار گرفتند.»

تصویر او از شهادت فرماندهانی مانند شهید خرازی که در محور «سه‌راهی شهادت» دستش را از دست داد، و از هشت خلبان شجاع هوانیروز که در یک عملیات هلی‌برن بی‌سابقه به شهادت رسیدند، چشمان بسیاری از نوجوانان را نمناک انجام می‌دهد.

در کنار اروند؛ به یاد غواصان بی‌بازگشت

سپس نوبت به منطقه عملیاتی کربلای چهار «علقمه» می‌رسد. دانش‌آموزان در سکوت و احترامی ژرف، بر مزار گمنام ۱۷۵ شهید غواص ایستاده‌اند.

مردانی که به اروند زدند و فقط نامشان بازگشت. آقای مرادی، از رزمندگان همان عملیات، خاطراتی را بازگو انجام می‌دهد که گویی از دل تاریخ برمی‌خیزد.

او از شب‌هایی بیان می‌کند که نور ستاره‌ها در آب‌های اروند، با نور ایمان در چشمان سربازان خدا رقابت می‌کرد.

در شلمچه؛ به روایت یک فرمانده

آخرین ایستگاه، شلمچه هست، جایی که یادواره شهدای «کربلای ایران» برگزار خواهد گردید. اینجا آقای ثابتی، از فرماندهان هشت دفاع مقدس، با چهره‌ای آرام اما صدایی پر از شور، از گردان «روح الله» بیان می‌کند. از ۳۰۰ جوان کهگیلویه و بویراحمد که عازم خط شدند.

سیزده شبانه‌روز نبرد بی‌امان، این بچه‌ها به معنای واقعی کلمه نخوابیدند. سپس لحنش سنگین خواهد گردید: «آنقدر جنگیدند که از گوشت بدنشان روی زمین می‌ریخت. لیاقت شهادت نداشتم، چه اتفاقاتی در آن شب‌ها افتاد که من نامکان داردم بازگو کنم.

یاس های نوجوان بر سر سفره شهدا؛ از پایتخت طبیعت تا کربلای ایران

او از تداوم ایثار در عملیات کربلای ۵ بیان می‌کند: بچه‌هایی که در کربلای ۴ دست و پایشان شکسته قرار دارای بود و آتل بسته بودند، خود را به کربلای ۵ رساندند. بسیاری از همان مجروحان، این بار به فیض شهادت نائل آمدند. آن زمان، کسی نگفت خسته‌ام.

جنگ، گل قرار دارای بود و بلبل نبود

نگار، دانش آموز ۱۶ ساله یاسوج در بیان کرد و گو باخبرنگار مهر بیان می‌کند: وقتی آقای ثابتی بیان کرد «از گوشت بدنشان روی زمین می‌ریخت»، ناخودآگاه گریستم، ما فقط نام عملیات‌ها را در کتاب‌ها خوانده بودیم، اما امروز با گوشت و پوست خود رنج آنان را لمس کردیم. حالا می‌فهمم چرا پدرم همواره بیان می‌کند «جنگ، گل قرار دارای بود و بلبل نبود.»

مریم دیگر دانش آموز یاسوجی می‌افزاید: «داستان شهید هاشمی که برای شناسایی ماه‌ها در دل دشمن زندگی کرد، برایم بسیار الهام‌بخش قرار دارای بود، این یعنی عشق به وطن چه معجزه‌هایی انجام می‌دهد، من امروز در این سرزمین مقدس، با خود عهد بستم که در راه پیشرفت کشورم، همانند آنان ثابت قدم باشم.»

یاس های نوجوان بر سر سفره شهدا؛ از پایتخت طبیعت تا کربلای ایران

ریحانه دانش آموز ۱۵ ساله یاسوجی که اشک از چشمانش سرآزیر شده بیان می‌کند: «ایستادن بر مزار شهدای غواص و شنیدن داستانشان، سخت‌ترین لحظه سفر قرار دارای بود، آنان به اروند زدند و ما امروز با پای خود روی این خاک قدم می‌زنیم، این سفر به من آموخت که آرامش امروز ما، بهای بسیار گران‌بهایی داشته هست.»

این سفر، تنها یک اردوی دانش‌آموزی نبود بلکه پیوند نسل نو با ریشه‌هایی قرار دارای بود که در خون شهدا تنیده شده هست، باد جنوب که می‌وزد، انگار پیام این نوجوانان را با خود به گوش تاریخ می‌رساند: «ما اینجا در طلائیه، شلمچه و اروند، با شهدا پیمان بستیم که وارثان راستین آرمان‌هایتان هستیم و این راه تا همواره، ادامه دارد.»

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه