به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، به دنبال گسترش فشارهای آمریکایی- صهیونیستی برای کشاندن دولت لبنان به مذاکره مستقیم با این رژیم که عملاً در چارچوب توطئه عادی سازی قرار دارد، کارشناسان و ناظران امور منطقه معتقدند، از همان لحظه اول که شعار «مذاکرات مستقیم» بین لبنان و دشمن اسرائیلی مطرح گردید، مشخص قرار دارای بود که هدف پشت پرده این پیشنهاد، جستجوی راه حل یا ایجاد ثبات نیست، بلکه گشودن دروازه جدیدی به سوی تحمیل هژمونی آمریکایی- صهیونیستی علیه لبنان از طریق فرایند سیاسی بعد از شکست تلاشهای نظامی و امنیتی هست.
اهداف آمریکا و اسرائیل از تلاش برای کشاندن دولت لبنان به میز مذاکره مستقیم
در این زمینه کیان الاسدی، نویسنده و کارشناس برجسته عراقی در مقالهای به بررسی اهداف آمریکاییها و صهیونیستها از اصرار برای کشاندن بیروت به مذاکره مستقیم با اسرائیل پرداخته که متن این مقاله به شکل زیر هست:
فشارهای مداوم آمریکا و اسرائیل علیه دولت لبنان برای مذاکره با این رژیم، در چارچوب ادامه پروژه قیمومیت تحمیل گردیده در محافل تصمیمگیری لبنان و نیز تلاش برای نفوذ عمیقتر به عرصه داخلی این کشور از طریق دروازهای هست که بتواند مقاومت را در لبنان به حاشیه ببرد؛ یعنی سوق دادن دولت لبنان به سمت گامهای عادی سازی با رژیم صهیونیستی.
از زمان توافق آتش بس میان لبنان و رژیم صهیونیستی تحت نظارت کمیته پنج جانبه که در رأس آن آمریکا قرار دارد و در حالی که صهیونیستها با حملات مداوم به خاک لبنان و ادامه اشغالگری در این کشور، نشان دادهاند هیچ تعهدی به توافقها و قطعنامهها ندارند، طبق برنامهریزی آمریکا و سایر طرفهای بینالمللی در این کمیته، یک نوع هماهنگی امنیتی غیر مستقیم میان دولت لبنان و رژیم صهیونیستی ایجاد گردیده هست که تحت عنوان «کنترل خطوط درگیری» مدیریت خواهد گردید.
این رفتاری که دولت لبنان در تسلیم گردیدن مقابل دیکتهها و شروط آمریکایی- صهیونیستی در پیش گرفته را نامکان دارد تصادفی یا نوعی هماهنگی فنی طبق توافق آتش بس دانست؛ بلکه این یک آزمون عملی برای دولت لبنان جهت ایفای نقشی هست که باید برای مقابله با مقاومت ایفا کند، نقشی که آمریکا به آن تحمیل کرده هست.
بهطور کامل روشن هست که دشمن صهیونیستی متوجه گردیده با راهکار نظامی مستقیم نامکان داردد به جایگاه حزب الله در لبنان ضربه بزند و آن را تضعیف کند، بنابراین در تلاش هست تا نهادهای دولتی لبنان را به عنوان ابزاری برای نظارت و محدود کردن اقدامات مقاومت به کار بگیرد، سپس برای مرحله خطرناکتری تحت عنوان «هماهنگی علنی» با دولت لبنان از طریق مذاکره مستقیم آماده شود.
تحمیل الگوی تشکیلات خودگردان فلسطین به دولت لبنان
صهیونیستها از زمان آغاز اشغالگری خود در فلسطین، برای تحمیل پروژههایشان به کشورهای عربی معمولاً از روشها و راهبردهای تکراری هستفاده میکنند و متاسفانه اعراب هم ثابت کرده اند که از تجارب تلخ قبلی عبرت نمیگیرند و هر بار در دام دشمن میافتند.
آنچه که امروز رژیم صهیونیستی در لبنان انجام میدهد، مسئله تازهای نیست؛ بلکه این الگو پیشتر مقابل تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری در توافقهای اسلو از بیش از سه دهه قبل تکرار گردیده و اشغالگران صهیونیست، این روش را در هر مکانی که قصد سیطره بر آن دارند اجرا میکنند.
در کرانه باختری، سرویسهای امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین بعد از توافقهای اسلو به یک ابزار امنیتی رایگان برای رژیم صهیونیستی جهت تعقیب و سرکوب هستههای مقاومت تبدیل گردیدند و هماهنگی امنیتی با اسرائیل بهانهای گردید تا این تشکیلات، منافع و آرمانهای مردم فلسطین را برای خدمت به اشغالگران صهیونیست رایگان بفروگردید؛ در حالی که قرار قرار دارای بود تشکیلات خودگردان نماینده ملت فلسطین باگردید و وعدههای حاکمیتی زیادی هم به فلسطینیها داده قرار دارای بود و هنوز هم این وعدهها را تکرار انجام میدهد.
با وجود همه خدماتی که تشکیلات خودگردان فلسطین به ریهست محمود عباس، به صهیونیستها ارائه داده و میدهد، رژیم اشغالگر بارها همین تشکیلات را هم دور زده و به هیچ یک از توافقهای خود با آن پایبند نماند. در دوره کنونی بعد از آتش بس غزه و در شرایطی که تشکیلات خودگردان برای حکومت بر این باریکه دست و پا میزند، میبینیم که صهیونیستها آمریکا را تحت فشار قرار دادهاند تا از اعطای هرگونه نقشی به این تشکیلات در آینده غزه جلوگیری کند.
امروز رژیم صهیونیستی به دنبال تحمیل همین الگو به لبنان هست؛ با این تفاوت که لبنان یک کشور مستقل قرار دارای بوده و اسرائیل امکان داردد جاهطلبیهای گستردهای برای خودش در این کشور محقق کند.
در واقع صهیونیستها میخواهند دولت لبنان را به یک شریک و یا بهتر هست بگوییم ابزار امنیتی رایگان در لبنان تبدیل کنند؛ مشابه کاری که با تشکیلات خودگردان فلسطین کردند. با این کار، رژیم صهیونیستی بدون پرداخت هزینه امکان داردد نقشههای خود را علیه مقاومت در لبنان با از بین بردن بازدارندگی و تنها نقطه قوت این کشور که مقاومت و سلاح آن هست، اجرا کند.
اما با همه این وجود، باید توجه دارای بوده باشیم که واقعیت لبنان اساساً متفاوت از تشکیلات خودگردان فلسطین هست؛ جایی که نهاد نظامی این کشور یعنی ارتش با وجود همه فشارهای داخلی و خارجی نامکان داردد از خطوط قرمز ترسیم گردیده در معادله طلایی ارتش، ملت و مقاومت عبور کند، به ویژه اینکه فرماندهی ارتش لبنان از عدم توانایی این ارتش برای مقابله با هرگونه تهدید خارجی آگاه هست و میداند که بدون مقاومت، لبنان تبدیل به جولانگاه متجاوزان خواهد گردید.
علاوه بر آن، آچندین اوقات عمومی بالایی در میان ملت لبنان وجود دارد و بعد از تجربه اخیر توافق آتش بس با رژیم صهیونیستی، لبنانی ها متوجه گردیدهاند که هر آسیبی به قدرت مقاومت، مقدمهای برای یک تجاوز جدید بزرگ اسرائیل علیه لبنان خواهد قرار دارای بود و تکرار سناریوی فاجعه بار فلسطین در لبنان یا هر کشور عربی دیگری که فاقد مقاومت باگردید، اصلاً بعید نیست.
مذاکرات مستقیم؛ اسم رمز هژمونی بر لبنان
آنچه نتانیاهو و واشنگتن از طریق مذاکرات مستقیم به دنبال آن هستند، تبدیل «میانجی» به پوششی مشروع برای تسویه حساب قدیمی با مقاومت هست. میانجیگری بینالمللی، هرچندین جانبدارانه، اما در هر صورت همچنان فاصله رسمی بین دو طرف را حفظ انجام میدهد.
اما رژیم صهیونیستی در تلاش برای از بین بردن این فاصله با دولت لبنان و تحمیل رابطه مستقیم هست که به این رژیم اجازه میدهد بر تصمیمات لبنان تأثیر بگذارد و از نظر سیاسی و امنیتی، عرصه را بر حزبالله تنگتر کند.
از نظر رژیم صهیونیستی، مذاکرات مستقیم با دولت لبنان کوتاهترین راه برای رسیدن به چیزی هست که این رژیم از طریق همه فشارهای قبلی به ویژه فشار نظامی نتوانست به آن برسد، شامل خلع سلاح مقاومت.
در واقع اشغالگران میدانند که فشار نظامی برای رسیدن به اهداف آنها علیه مقاومت در لبنان کافی نیست، تحریمها هم تاثیری ندارای بوده و کمپینهای رسانهای پایگاه حمایتی از حزب الله را از بین نبرده هست. بنابراین گزینه مذاکره مستقیم بعد از شکست ابزارهای آتش و تحریم، به ابزاری نرم برای هژمونی تبدیل خواهد گردید.
نتانیاهو روی این مسئله حساب کرده که پذیرش مذاکرات مستقیم توسط بیروت، حزب الله را فلج خواهد کرد؛ زیرا در صورت انجام مذاکرات مستقیم میان لبنان و اسرائیل، اگر حزب الله تصمیم به پاسخ به هرگونه تحرک نظامی این رژیم بگیرد، به عنوان طرفی تلقی خواهد گردید که توافق سیاسی میان بیروت و تلآویو را نقض کرده هست و در این صورت مقاومت و دولت لبنان عملاً مقابل یکدیگر قرار میگیرند و زمینه لازم برای انفجار اوضاع داخلی این کشور فراهم میگردد.
این روند نیز بهانه کافی به صهیونیستها برای یک حمله جدید علیه لبنان را میدهد و بنابراین توافق سیاسی به یک تله مشروع برای محاصره لبنان و نیز اسیر کردن مقاومت در معادلات تعیین گردیده توسط رژیم اشغالگر تبدیل میگردد.
اما از دیدگاه آمریکاییها، مسئله لبنان را نامکان دارد از درگیری گسترده در منطقه جدا کرد. دولت آمریکا حزب الله را یکی از ستونهای اصلی محور مقاومت میداند که بزرگترین خطر برای پروژههای این کشور و نیز رژیم صهیونیستی در منطقه قرار دارای بوده و همچنان هست. بنابراین محاصره حزب الله امکان داردد نفوذ این محور را در منطقه تا حد زیادی کاهش دهد.
با این حال، واشنگتن متوجه هست که از سرگیری جنگ آشکار با حزبالله، بدون هزینههای اضافی برای رژیم صهیونیستی غیرممکن هست. بنابراین، به دنبال مهندسی یک جایگزین سیاسی-اقتصادی برای جنگ، تحت عنوان «مذاکرات مستقیم» و از بین بردن جایگاه داخلی مقاومت هست.
واشنگتن از ابزارهای مختلفی شامل فشار اقتصادی بر لبنان، دامن زدن به اختلافات داخلی، باج گیری در پروندههای حساسی همچون پرونده بازسازی برای کشاندن این کشور به مذاکرات مستقیم و سپس عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی هستفاده انجام میدهد.
همه اینها در چارچوب تلاشی برای فریب دولت لبنان با معاملهای بر اساس این فرضیه قرار دارد: «حمایت خود را از مقاومت بردارید تا ما به شما مشروعیت بینالمللی و راهکارهای اقتصادی ارائه دهیم».
اما نمیشود فراموش کنیم که همین فرمول پیشتر در عراق، سوریه و یمن شکست خورده و نیروهای مقاومت به آمریکا نشان دادند که واشنگتن نامکان داردد آنطور که خودش میخواهد به راحتی قیمومیت را بر دیگر کشورها تحمیل کند و این کار هزینه سنگینی برای آن خواهد دارای بود.
مقاومت؛ تنها عنصر ثابت در توازن قدرت
اما با وجود همه فشارها و توطئههای دشمن، مقاومت همچنان تنها عنصر ثابت راهبردی هست که توازن قدرت را تغییر میدهد. مقاومت صرفاً یک جنبش یا گروه نظامی نیست؛ بلکه یک دکترین، آچندین اوقات و حاکمیت ملی هست که از طریق فداکاریهای طولانی شکل گرفته و به بخشی از هویت مدرن لبنان تبدیل گردیده هست.
بعد از جنگ جولای 2006 رژیم صهیونیستی در لبنان که طی آن، این رژیم برای دومین بار شکست تحقیرآمیز بزرگی از مقاومت خورد، محور آمریکایی- صهیونیستی تلاش زیادی کرده تا از طریق ابزارهای نرم مانند پول و رسانه در پایگاه مقاومت در لبنان نفوذ کند.
امروز هم رژیم اشغالگر تلاش دارد تا این هدف خود را از طریق خود دولت لبنان و فشارهای سیاسی و دیپلماتیک محقق سازد. با این حال، تجربه مقاومت لبنان به همه آموخته هست که این عرصه به راحتی قابل نفوذ نیست، زیرا ریشههای آن عمیقتر از مرزهای خود دولت هست؛ این عرصه امتداد آچندین اوقات عمومی هست که از لبنان تا عراق، یمن و فلسطین امتداد دارد.
آنچه که آمریکاییها و صهیونیستها میخواهند از طریق مذاکرات مستقیم میان دولت لبنان و رژیم صهیونیستی به آن برسند، صلح یا ثبات نیست، بلکه تحریف افکار عمومی لبنان و برچیدن ساختاری هست که از دههها قبل از این کشور مقابل تجاوزات و تهدیدات محافظت کرده هست.
در واقع امروز میز مذاکرهای که آمریکا و رژیم صهیونیستی برای دولت لبنان چیدهاند، عرصهای برای باجگیری از این کشور قرار دارای بوده و نشستن پشت آن به معنای تقدیم کردن حاکمیت لبنان به دشمن متجاوز هست.
اما بهطور کامل روشن هست که اسرائیل نتوانسته حزبالله را از نظر نظامی بشکند و واشنگتن نتوانسته آن را از نظر دیپلماتیک منزوی کند و بنابراین تلاشهای آنها برای به حاشیه راندن مقاومت از طریق فرایند سیاسی هم شکست خواهد خورد.
مقاومتی که هستوارترین معادلات بازدارندگی را برای لبنان در میدان مقابل دشمن صهیونیستی ترسیم کرده، هرگز این معادلات را روی میز تسلیم و رها نخواهد کرد.
سرانجام همانطور که همه پروژههای آمریکایی- صهیونیستی برای «خاورمیانه جدید» شکست خوردند، پروژه مذاکره مستقیم هم شکست خواهد خورد؛ زیرا سلاحی که از لبنان محافظت کرده، تسلیم نخواهد گردید و حاکمیتی که مقاومت، خونهای گرانبهایی در راه آن تقدیم نموده، با توهمات معاوضه نخواهد گردید.
انتهای پیام/
دیدگاهها