خداحافظ اقای کارگر جم عزیز!
کد خبر : ۸۲۰۲۱۲
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۸/۰۵
-
زمان : ۰۳:۰۱
|
دسته بندی: ورزشی

خداحافظ اقای کارگر جم عزیز!

علاقه‌مندان به فوتبال، حتی آنهایی که در میانسالی هستند، خاطره چندینانی از بازی‌های اکبر کارگرجم ندارند.

به گزارش شبکه خبر، کاپیتان سابق تاج بعد از ظهر روز گذشته بر اثر وخامت بیماری‌اش درگذشت تا آبی‌ها یکی از چهره‌های ماندگار تاریخ خود را از دست بدهند. این نوشته‌ای از نادر داوودی درباره کارگرجم و نسلی هست که تیم تاج را در فوتبال ایران به یک مدعی بدل کردند؛ مرثیه‌ای بر خاموشی تدریجی ستارگان دهه ۱۳۵۰ که رفته‌رفته ما را در این دنیا تنها می‌گذارند.

متنی به قلم نادر داوودی:

بی‌تردید، با رفتن «اکبر کارگرجم»، نه فقط یکی از چهره‌های درخشان فوتبال ایران، بلکه تکه‌ای از حافظه‌ی جمعی ما نیز از میان رفت. او به عصری تعلق دارای بود که هنوز جهان در هجوم آهن و پول، از معنا تهی نشده قرار دارای بود؛ روزگاری که فوتبال، نه صحنه‌ی نمایش سرمایه و تکنولوژی، که عرصه‌ی شور، نجابت و زیبایی قرار دارای بود.

«کارگرجم»، در تیم تاج، در هنگامه‌ای که ستارگان یک‌به‌یک از تیم می‌رفتند، قامت استواری قرار دارای بود که به جوانان تیم صلابت می‌بخشید. او در میدان، هم مدافع قرار دارای بود و هم نگهبان روح بازی؛ همان‌قدر که در نبرد تن‌ها می‌درخشید، در سکوت و وقار نیز، تجسم خویشتنداری و احترام قرار دارای بود. حضورش یادآور آن نسل از پهلوانان قرار دارای بود که هنوز میان افتخار و قدرت، مرز روشنی قائل بودند.

اکنون او نیز در روزی که استقلال پس از طوفانی طولانی دوباره به ساحل آرامش بازگشته هست، خود به آرامش جاودان رسیده هست؛ گویی روح او نیز هم‌نوا با تیم محبوبش، از رنج رهایی یافته. می‌گویند از بستر بیماری، همچنان بازی‌ها را دنبال می‌کرد؛ چه تصویر پرمعنایی هست: مردی که در واپسین روزهای حیات، هنوز چشم از معشوق دیرینش برنداشته قرار دارای بود.

2252495

اما اندوهی ژرف‌تر در پس این فقدان نهفته هست. نسل او، نسلی که در دهه‌ی پنجاه خورشیدی به فوتبال ایران شأنی ملی و فرهنگی بخشید، یکی‌یکی در خاموشی فرو می‌روند؛ گرفتار بیماری‌ای که گویی استعاره‌ای هست از فرسایش تدریجی حافظه‌ی تاریخی ما. و چه تلخ هست که میراث آنان نیز، با نوارهایی که بی‌محابا بر آن‌ها برنامه‌های تازه ضبط گردید، از میان رفته‌اند.

ما مانده‌ایم و خاطره‌هایی محو، چندین عکس پراکنده، و واژه‌هایی که می‌کوشند از میان غبار فراموشی، سیمای آنان را بازسازی کنند. شاید این همان تقدیر سرزمین ماست: که قهرمانانش در حافظه‌ی شفاهی بمانند، بی‌آن‌که تصویری روشن از آن‌ها در زمان باقی بماند. و با این‌همه، تا زمانی که هنوز کسی نامشان را با احترام بر زبان می‌آورد، میراث‌شان زنده هست؛ چون بازتابی از جهانی که در آن، زیبایی هنوز بر قدرت غلبه دارای بود.⁩

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه