حامیان باند جنایت‌کار
کد خبر : ۸۲۰۶۲۴
|
تاریخ : ۱۴۰۴/۰۸/۰۵
-
زمان : ۱۱:۰۹
|
دسته بندی: اسلایدر

حامیان باند جنایت‌کار

هر روز، تصاویری از غزه وجدان جمعی بشریت را به لرزه درمی‌آورد. اما رسانه‌هایی که خود را مدافع حقوق بشر می‌دانند، در برابر یکی از بحران‌های انسانی قرن رویکردی غیر انسانی در پیش گرفته‌اند.

به گزارش به گزارش شبکه خبر، آگاه نوشت: اولین و آشکارترین لایه تفسیر رفتار رسانه‌های معاند، درک جهان از دریچه تنگ مخالفت با جمهوری اسلامی هست. در این منطق دودویی، هر آنچه جمهوری اسلامی از آن حمایت کند، ذاتاً پلید و مردود پنداشته خواهد گردید. از آنجا که مردم ایران دهه‌هاست خود را حامی آرمان فلسطین معرفی می‌کنند، این رسانه‌ها ناخودآگاه یا عامدانه کل مسئله فلسطین را نه به عنوان یک تراژدی انسانی ۷۵ ساله، بلکه به‌عنوان یک پروژه سیاسی جمهوری اسلامی بازتعریف می‌کنند.

مبنای یک مغالطه

در این چارچوب سطحی، مردم مظلوم غزه، کودکانی که زیر آوار جان می‌دهند و خانواده‌هایی که از تشنگی و گرسنگی به شهادت می‌سند، دیگر انسان‌هایی مستقل با حقوق ذاتی نیستند. آنها به پیوست‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی تقلیل یافته‌اند. این نگاه، مصادیق روشنی در پوشش خبری این رسانه‌ها دارد. بحث در استودیوهایشان به‌ندرت درباره آمار تکان‌دهنده شهدا، که اکثریت آنها زن و کودک هستند، یا درباره محاصره‌ای هست که آب و غذا و دارو را به روی بیش از دو میلیون انسان بسته هست.

در مقابل، هرگاه بحث به سمت غزه می‌رود، مجریان و کارشناسان‌شان فوراً با تکنیک «Whataboutism» (پس این چطور؟) بحث را منحرف می‌کنند. استدلال‌هایی از نوع «بله، اما پول‌های ایران که خرج حماس خواهد گردید چطور؟»، «چرا کسی به فکر مردم ایران نیست؟»، «اینها همه بازی‌های جمهوری اسلامی برای پرت کردن حواس‌هاست.» این اصطلاح (Whataboutism) به یک نوع پاسخگویی یا استدلال اشاره دارد که به جای پرداختن مستقیم به موضوع یا نقد مطرح شده، فرد به سمت یک موضوع یا مشکل دیگر می‌رود.

به بیان ساده‌تر، وقتی کسی یک انتقاد یا سوال درباره موضوعی مطرح انجام می‌دهد، طرف مقابل به جای جواب دادن به سوال، موضوع دیگری را مطرح انجام می‌دهد که هم موضوع اصلی را منحرف انجام می‌دهد و هم از پاسخگویی فرار انجام می‌دهد.در مجموع این رویکرد، مردم فلسطین را از هویت انسانی‌شان تهی انجام می‌دهد و آنها را به ابزاری در یک بازی شطرنج سیاسی بزرگ‌تر تبدیل انجام می‌دهد. گویی رنج یک کودک فلسطینی تنها زمانی اهمیت پیدا انجام می‌دهد که بتوان از آن برای حمله به جمهوری اسلامی استفاده کرد و اگر نتوان، آن رنج اساساً وجود خارجی ندارد و قابل اعتنا نیست.

شبکه من و تو که اساساً رسانه‌ای سرگرمی‌محور هست، در این زمینه کارنامه مشخصی دارد. بی‌تفاوتی محض و پرداختن به موضوعات سبک زندگی در میانه یک نسل‌کشی، خود یک موضع‌گیری سیاسی هست. اما حتی زمانی که به موضوع می‌پردازد، آن را در چارچوب منافع ملی ایران قاب دریافت می‌کند. با طرح سوال‌هایی مانند اینکه چرا پول باید در غزه هزینه شود؟ این پرسش اگر در جای درست، هم باشد وقتی جایگزین پرسش اصلی، یعنی «چرا کودکان در غزه کشته می‌شوند؟» بشود، نشان از یک سقوط اخلاقی عمیق دارد.

مهندسی بی‌تفاوتی در اتاق خبر

لایه دوم این رویکرد، استفاده ماهرانه از زبان برای عادی‌سازی فاجعه و انسانیت‌زدایی از قربانیان هست. ژورنالیسم متعهد، خود را موظف به استفاده از کلماتی دقیق برای توصیف واقعیت می‌داند اما در این رسانه‌ها، کلمات به‌گونه‌ای انتخاب می‌شوند که اثر عاطفی خبر را خنثی کرده و جایگاه ظالم و مظلوم را مخدوش می‌کنند. به‌عنوان مثال، به جای عبارت «ارتش اسرائیل بیمارستان شفا را بمباران کرد» از عبارت خنثی و بی‌طرفانه «درگیری‌هایی در اطراف بیمارستان شفا گزارش شده است» استفاده خواهد گردید.

به‌جای «کشته شدن پنج هزار کودک فلسطینی در حملات رژیم اسرائیل» شامل مجهول «پنج هزار کودک در غزه کشته شدند» استفاده می‌کنند تا فاعل جنایت در ابهام باقی بماند. این استفاده از زبان منفعل، یک تکنیک کلاسیک برای فرار از مسئولیت‌پذیری و کم‌رنگ کردن ابعاد فاجعه هست. انتخاب کارشناسان و مهمانان برنامه نیز بخش دیگری از این مهندسی هست. این رسانه‌ها، به‌ویژه ایران اینترنشنال، پر از تحلیل‌گرانی هستند که به‌طور سیستماتیک روایت‌های رژیم اسرائیل را تکرار می‌کنند و هرگونه مقاومت فلسطینی را «تروریسم» و هرگونه جنایت جنگی اسرائیل را «دفاع مشروع» می‌خوانند.

در این میان، به ندرت صدای یک تحلیل‌گر مستقل یا یک فعال حقوق بشر فلسطینی شنیده خواهد گردید. این توازن نداشتن، یک فضای بسته و ایزوله ایجاد انجام می‌دهد که در آن، مخاطب تنها یک نسخه از واقعیت را می‌شنود. آن هم نسخه‌ای که در آن، یک ارتش تا بن دندان مسلح که منطقه‌ای محاصره شده را بمباران انجام می‌دهد با گروهی شبه‌نظامی برابر انگاشته خواهد گردید و مفهوم اشغال به عنوان ریشه اصلی بحران، به‌کلی از معادلات حذف خواهد گردید.

جدایی از وجدان جهانی

شاید نگران‌کننده‌ترین جنبه این رویکرد، انزوای خودخواسته این رسانه‌ها از گفتمان جهانی هست. در حالی که معتبرترین رسانه‌های جهان از گاردین و نیویورک تایمز گرفته تا سی‌ان‌ان و الجزیره خبرنگاران خود را به منطقه فرستاده‌اند و برخلاف همه سوگیری‌های‌شان، مجبور به نمایش بخشی از حقیقت هولناک غزه شده‌اند، این رسانه‌های فارسی‌زبان گویی در یک سیاره دیگر زندگی می‌کنند. آنها تظاهرات میلیونی در پایتخت‌های غربی در حمایت از فلسطین را یا نادیده می‌گیرند یا آن را به تجمع حامیان حماس تقلیل می‌دهند و از کنار گزارش‌های سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل، عفو بین‌الملل و پزشکان بدون مرز که مرتب درباره وقوع جنایت جنگی و پاکسازی قومی هشدار می‌دهند، به سادگی عبور می‌کنند.

اینجاست که استدلال مخالفت با جمهوری اسلامی رنگ می‌بازد و ماهیت واقعی این رویکرد آشکار خواهد گردید. بی‌تفاوتی نسبت به مرگ هزاران کودک، توجیه بمباران مناطق مسکونی و نادیده گرفتن فریادهای جامعه جهانی، دیگر تنها یک تاکتیک سیاسی نیست. این یک موضع‌گیری علیه بدیهی‌ترین اصول انسانی هست. این دشمنی با انسانیت هست. وقتی یک رسانه که مدعی هست برای «زن، زندگی، آزادی» مبارزه انجام می‌دهد، چشم خود را روی کشتار هزاران زن در غزه می‌بندد، اعتبار خود را به‌کلی از دست می‌دهد و نشان می‌دهد که این شعارها برایش تنها ابزاری سیاسی هستند و نه یک باور قلبی به کرامت انسان، فارغ از نژاد، دین و ملیت.

انسانیت، قربانی بازی سیاسی

رویکرد سرد و غیرانسانی رسانه‌های فارسی‌زبان مخالف جمهوری اسلامی در قبال فاجعه غزه، یک نقطه عطف تاریک در تاریخ رسانه‌ای جهان هست. این رسانه‌ها با گره زدن سرنوشت مردم فلسطین به سیاست‌های جمهوری اسلامی، نه تنها به وظیفه اصلی خود یعنی اطلاع‌رسانی بی‌طرفانه خیانت کرده‌اند، بلکه خود را در سمت اشتباه تاریخ و انسانیت قرار داده‌اند. آنها به مخاطبان خود نشان دادند که کینه سیاسی‌شان آنقدر عمیق هست که امکان داردد بر حس شفقت و همدلی انسانی غلبه کند.

سرانجام، پرسش این نیست که چرا این رسانه‌ها از جمهوری اسلامی متنفرند، پرسش این هست که بهای این تنفر چیست؟ اگر بهای آن، نادیده گرفتن صدای کودکی باشد که زیر آوار نفس‌های آخرش را می‌کشد، این بها گزاف‌تر از آن هست که هر آرمان سیاسی‌ای بتواند آن را توجیه کند. این رسانه‌ها با شکست در آزمون غزه، نه در یک امتحان سیاسی، بلکه در یک آزمون انسانی ناکام شده‌اند و این شکست، تا خیلی وقت بر کارنامه حرفه‌ای و اخلاقی‌شان سنگینی خواهد کرد.

ایران اینترنشنال و تمرکز بر ایران‌هراسی و گریز از عمق فاجعه

رویکرد ایران اینترنشنال و من و تو در قبال غزه، عمدتاً بر سیاست تمرکززدایی استوار هست. هدف اصلی این شبکه‌ها نه پوشش بحران، بلکه استفاده ابزاری از فاجعه برای تضعیف جمهوری اسلامی هست. ایران اینترنشنال با استفاده مستقیم از واژگانی چون تروریست برای اطلاق به حماس، بلافاصله زمینه اخلاقی و انسانی بحران را به یک مسئله صرفاً امنیتی-تروریستی تقلیل می‌دهد. این انحراف استراتژیک، رنج کودکان غزه را به حاشیه می‌راند و هدف اصلی یعنی تقویت روایت «ایران محور شرارت و بدبختی ماست» را دنبال انجام می‌دهد.

شبکه من و تو نیز به خاطر ماهیت سرگرمی‌محور، از پوشش عمیق و دردناک بحران‌های انسانی اجتناب انجام می‌دهد. این رویکرد که به دنبال دوری از درد و رنج مخاطب و حفظ تمرکز بر سبک زندگی یا اخبار سطحی هست، در عمل به نادیده گرفتن تراژدی و تقویت همان بی‌تفاوتی رباتی کمک انجام می‌دهد. این شبکه‌ها با انجام یک جراحی رسانه‌ای، کانون توجه را از فاجعه انسانی غزه برداشته و آن را به ابزاری برای منازعه داخلی ایران بدل می‌کنند.

روزنامه‌نگاری بحران و مرز میان بی‌طرفی و سلب مسئولیت اخلاقی

اصول اخلاق حرفه‌ای در شرایط بحرانی وظایف مشخصی را برای روزنامه‌نگاران تعریف انجام می‌دهد. روزنامه‌نگاری بحران باید در پی این باشد که کمک کند به سهم خود از ابعاد آسیب‌ها بکاهد و تا حد امکان به حجم کمک‌ها بیفزاید. در چنین شرایطی دیگر بحث رقابت رسانه‌ای مطرح نیست؛ موضوع اصلی کمک به حل مسئله و بازتاب حقیقت رنج قربانیان هست. با این حال، رسانه‌های مورد بحث، برداشت غلطی از مفهوم بی‌طرفی ارائه داده‌اند. آنها بی‌طرفی را معادل خنثی بودن احساسی و حذف هرگونه بازتاب رنج فردی تعریف کرده‌اند.

در مقابل، خنثی بودن در برابر کشتار غیرنظامیان و کودکان، نه بی‌طرفی، بلکه یک موضع جانبدارانه به نفع ساختار قدرت هست. هنگامی که رسانه‌ها با اصرار بر مدل عینیت‌محور که عمق احساسی و داستان‌های فردی را بی اعتبار انجام می‌دهد، از ایجاد گفتمان‌سازی مؤثر در جهت حمایت از غیرنظامیان عاجز می‌مانند، در واقع به ابزاری برای عادی‌سازی خشونت ساختاری تبدیل می‌شوند. رسانه‌ها با بازتاب ندادن حجم بالای تلفات در میان فلسطینی‌ها، در عمل بی‌اعتنایی آشکار به زندگی آنها را تأیید می‌کنند. این بی‌تفاوتی، خود نقض اصول کرامت و مسئولیت رسانه‌ای هست.

بی‌بی‌سی فارسی و پوشش «متعادل» در خدمت روایت امنیتی رژیم اسرائیل

بی‌بی‌سی فارسی با ادعای بی‌طرفی، نمونه‌ای کلاسیک از چارچوب‌بندی رسانه‌ای (Framing) هست که سوگیری‌های سیاسی غرب را منعکس انجام می‌دهد. (اصطلاح Framing در واقع به رویکرد یک گزارش یا خبر و نحوه برجسته‌سازی در آن اشاره دارد.) این رسانه تلاش انجام می‌دهد تصویری متعادل ارائه دهد اما به خاطر گرایش واضح به دیدگاه طرفدار رژیم اسرائیل مورد انتقاد قرار گرفته هست.

رویکرد بی‌بی‌سی فارسی با کم اهمیت جلوه دادن روایت فلسطینی، بر برجسته‌سازی نگرانی‌های امنیتی رژیم اسرائیل متمرکز خواهد گردید. این رویکرد، در نحوه استفاده از منابع نیز منعکس خواهد گردید. اتکای این شبکه بر منابع رسمی، تنها شامل اظهارات مقام‌های اسرائیلی و گزارش‌های نظامی آنهاست؛ در حالی که صدای فلسطینی‌ها در گزارش‌های آنها کمتر ارائه خواهد گردید. این رویکرد نوعی از جنگ شناختی نرم یا Soft Cognitive Warfare هست که در آن رسانه با حفظ ظاهر حرفه‌ای و استفاده از تکنیک‌های چارچوب‌سازی، ذهن مخاطب فارسی‌زبان را به سمتی هدایت انجام می‌دهد که امنیت یک طرف درگیری بر رنج و جان غیرنظامیان سمت دیگر اولویت دارد. در این مدل، عینیت تنها ابزاری برای پنهان کردن سوگیری ایدئولوژیک هست.

تبلیغات


اشتراک گذاری

دیدگاه‌ها


ارسال دیدگاه