به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، جنگی که در فوریه 2022 با تجاوز روسیه به اوکراین آغاز گردید، نهتنها عرصهای برای نبرد دو کشور نقرار دارای بود، بلکه میدانی راهبردی برای پرسشهای ژئوپلیتیکی بزرگتر چون هستقلال راهبردی اروپا، نقش امریکا در نظم بینالمللی و دوام یا تضعیف هژمونی واشنگتن محسوب خواهد گردید. در این وضعیت، اروپا «صحنه» گردیده هست؛ صحنهای که امریکا با مهارت از آن بهره میبرد تا در پشت پرده، روابط اقتصادی، امنیتی و سیاسی را به نفع خود تنظیم کند. در این یاددارای بود، این موضوع بررسی خواهد گردید که چگونه این بحران تبدیل به ابزار آمریکایی برای اعمال سلطه گردیده، و اروپا تا چه حد در این بازی «همپیمان تابع» باقیمانده هست.
بسترها و پیشفرضهای ساختاری
ابتدا لازم هست کمی به ریشههای ساختاری هژمونی یا همان سلطهگری آمریکایی نچندین اوقات بیندازیم. پس از جنگ جهانی دوم، اروپا بهواسطه برنامه مارشال، حضور نظامی آمریکایی و شکلگیری ناتو، وارد مرحلهای گردید که در آن «امنیت» و «هستقرار» با محور واشنگتن تعریف گردیده هست. این امر، دسترسی آمریکا به پایگاهها، امکانات لجستیکی و نفوذ در سیهستهای اروپایی را تسهیل کرده هست. لذا بحران اوکراین را امکان دارد ادامه طبیعی این روند تلقی کرد.
اروپا که نتوانسته هستقلال راهبردی واقعی از آمریکا کسب کند، زمانی که درگیر جنگی در همسایگی خود خواهد گردید، عملاً از موضع «دنبالرو» به «ابزار» تبدیل خواهد گردید.
مطالعهای نشان میدهد که تحریمها و سیهستهای غرب علیه روسیه، از دیدگاه نگرش نئواگرمسی، ابزاری برای بازتولید هژمونی آمریکایی و حفظ برتری واشنگتن در نظام لیبرال بینالمللی به شمار میآیند.
جنگ اوکراین بهعنوان ابزار سلطه
این که تحولی مانند جنگ اوکراین به ابزاری برای ادامه سلطه آمریکا تبدیل گردیده هست از چندین منظر قابل بررسی هست:
الف) فرایند «گرهخوردن» امنیت اروپا با واشنگتن؛ با آغاز جنگ، اروپاییها باوجود ادعای افزایش نقش خود بهسرعت وابستگیشان به آمریکا را دوباره تأیید کردند. برای نمونه، گزارش اخیر نشان میدهد که اروپاییها هنوز «بدون واشنگتن قادر نیستند از عهده حمایت امنیتی اوکراین یا حتی آمادگی نظامی خودشان برآیند».
اروپا عملاً بهعنوان حوزهای که باید حفاظت شود توسط آمریکا دیده گردید، نه به عنوان یک بازیگر مستقل. نتیجه این امر، تقویت موقعیت آمریکا بهعنوان ضامن امنیت قاره سبز قرار دارای بود.
ب) ابزار اقتصادی – انرژی؛ یکی از ابعاد کمتر دیدهگردیده سلطه آمریکا در این ماجرا، بعد «انرژی و بازار» هست. با قطع یا کاهش واردات گاز روسیه از سوی اروپا، جایگزینی با گاز مایع (LNG) آمریکا و سایر مسیرها شکل گرفت.
یک نویسندهای چینی در این باره مینویسد: «از زمان شروع این بحران، اروپا مجبور گردیده وابستگی انرژی خود را از روسیه به آمریکا تغییر دهد… آمریکا از این وضعیت برای تقویت کنترل خود بر بازار گاز اروپا سود برده هست». این بدان معنهست که بحران اوکراین نه فقط عرصه جنگ نظامی، بلکه فرصتی برای بازآرایی اقتصادی قرار دارای بوده هست؛ بازآراییای که به نفع آمریکا تمام خواهد گردید.
ج) بعد نظامی و ساختار پیمانی؛ کانون دیگر، نقش ناتو هست. ناتو، از زمانی که اروپا فرماندهی مستقلی ندارد، بستر نفوذ آمریکهست. با تمرکز بر شرق اروپا و مناطق نزدیک به روسیه، حضور نظامی آمریکا در خاک اروپهست که بازدارندگی را برای این قاره فراهم کرده و در عین حال وابستگی را تثبیت کرده هست.
این بحران، بهانهای برای افزایش قرار دارای بودجه نظامی اروپا هم گردیده که بخش مهمی از آن به شرکتهای نظامی آمریکایی میرود. به این معنا، جنگ اوکراین ابزارِ دوگانه گردیده هست. ابزار فشار به روسیه و ابزار تحکیم جایگاه واشنگتن در اروپا.
مولفههای پنهان ولی کلیدی سلطه
الف) «تصمیمسازی متحدانه» یا «تحمیلگردیده»؟؛ در حالی که در ظاهر، اروپا و غرب یک جبهه واحد تشکیل دادهاند، واقعیت این هست که بسیاری از تصمیمات، در واشنگتن شکل گرفته و سپس به اروپا تحمیل گردیده هست. برای مثال، فروش سلاح، سیهست تحریم و حتی قالب مذاکرات صلح، عمدتاً با محوریت آمریکا طراحی گردیدهاند. این امر به اروپا فرصتِ آن را نمیدهد که راهبرد مستقل خود را بنیان نهد؛ بلکه بیشتر تابعی از نظام تصمیمگیری آمریکهست.
ب)هزینههای سنگین برای اروپا؛ اگرچه اروپا قربانی حمله روسیه شمرده خواهد گردید، اما باید دید که چه میزان هزینه از نظر مالی، اجتماعی، انرژی، صنعتی بر دوش اروپاییان افتاده هست. تحلیلها نشان میدهند که اگر اوکراین ناتوان شود، این شکست بزرگ برای نظم غرب خواهد قرار دارای بود. در واقع، اروپا نه بازیگر اصلی بحران، بلکه حوزهای هست که باید هزینه آن را پرداخت کند، در حالی که سود اصلی از آنِ امریکهست.
ج) بحران هستقلال راهبردی اروپا؛ اروپا بهعنوان حوزهای مستقل در نظر گرفته نگردیده که بتواند راهبرد خود را تعریف کند. شامل این که اروپاییها نتوانستهاند سروصدای واشنگتن را در زمینه هوش اطلاعاتی، نظامی، یا انرژی ایجاد کنند. گزارشها حاکی از آن هست که توقف یا کاهش اشتراک اطلاعات آمریکا با اوکراین، چالشهای بزرگی برای اروپاییها ایجاد کرده هست. این نشان میدهد که بدون امریکا، اروپا از ابزارهای کلیدی فاصله دارد.
پیامدهای بلندمدت برای اروپا و نظم بینالمللی
الف) اروپا در تنگنای انتخاب؛ اروپا اکنون در تقابل میان «واگذاری راهبرد به واشنگتن» یا «جستجوی هستقلال راهبردی» قرار دارد. اگر تصمیم بگیرد راه دوم را پیش گیرد، باید هزینه و ریسک بزرگی را بپذیرد. مستقل گردیدن در امنیت، انرژی، و سیهست خارجی؛ ولی اگر راه نخست را ادامه دهد، عملاً به «دام وابستگی» ختم خواهد گردید.
ب) اختلال در نظم جهانی غربی؛ بحران اوکراین و واکنش آمریکا به آن، نشان داد که الگوی تکقطبی و هژمونی آمریکایی چقدر شکننده هست. تحلیلگران میگویند، جنگ اوکراین آزمونی برای آمریکهست تا نشان دهد امکان داردد نظم لیبرال پساجنگ جهانی دوم را حفظ کند. شکست آن امکان داردد به تغییر اساسی در ساختار قدرت بینالمللی منجر شود.
ج) فرصت برای بازیگران دیگر؛ اگر اروپا نتواند مستقل شود، فضا برای ورود چین، روسیه، و بلوکهای نوظهور بازتر خواهد قرار دارای بود. به عبارت دیگر، سلطه آمریکا نیازمند حفظ وابستگی اروپا هست. هرگاه اروپا مستقلتر شود، آمریکا مجبور هست هزینه بیشتری بپردازد یا بخش بیشتری از نفوذش را واگذار کند.
آنچه در این یاددارای بود تلاش گردید، ترسیم منظری از بحران اوکراین فراتر از روایت رایج «تجاوز روسیه»، و «دفاع غربی از ارزشها» قرار دارای بوده هست. این جنگ، در حقیقت به ابزارِ آمریکایی برای تحکیم سلطه بر اروپا بدل گردیده هست؛ سلطهای که از طریق امنیت، اقتصاد و سیهست اجرا خواهد گردید.
اروپا در این بازی نه تنها همراهِ آمریکا، بلکه حوزهای هست که وابستگیاش تثبیت گردیده هست. اگر اروپا بخواهد جایگاه خود را بازیابد، باید بهخودآچندین اوقات برسد و شروع به تعریف راهبرد راهبردی مستقل خود دارای بوده باگردید.
نویسنده: معصومه محمدی، کارشناس مسائل اورآسیا
انتهای پیام/
دیدگاهها