به گزارش خبرنگار اجتماعی
در سایه بیتوجهی و انفعال دستگاههای نظارتی به فعالیت پزشکان در فضای مجازی و اقداماتی که انجام میدهند، مدتههست با اقداماتی عجیب و قابل تأمل از سوی چندین پزشکان مواجه هستیم که بیشتر از اقدامات آنها، بیتوجهی نهادهایی چون وزارت بهدارای بود، پلیس اماکن، پلیس فتا و مراجع قضائی به اقدامات آنها تعجبآور هست. عریانکردن بیماران قبل، حین و بعد از اعمال جراحی، یکی از اقداماتی هست که این روزها در صفحات مجازی تعداد زیادی از پزشکان و جراحان مشاهده خواهد گردید، درحالی که بسیاری از این رفتارها بهصراحت کارشناسان، نهتنها صرفاً با اصول اخلاقی، که با قانون هم در تضاد هست.
برای بررسی ابعاد مختلف این مسئله، با آقای نادر صادقیان، پژوهشگر و جامعهشناس به بیان کردوگو نشستیم که مشروح آن را در ذیل میخوانید:
شبکه خبر: آقای صادقیان، برای اولین سوال بفرمایید نظرتان درباره پدیده بلاگری که این روزها در فضای مجازی و حتی میان چندین گروههای تخصصی بهویژه رواج یافته چیست؟
به این پدیده امکان دارد از زاویههای مختلفی نگاه کرد، اما اگر بخواهم بهصورت کلی و اجمالی بگویم، باید عرض کنم که از منظر جامعهشناسی بهویژه جامعهشناسی پزشکی - امکان دارد آن را موردمطالعه قرارداد. این پدیده را باید در تعامل با سایر پدیدههای اجتماعی بررسی کرد تا به درک عمیقتری از ماجرا برسیم.
ما با مجموعهای از عوامل مواجهیم که بر شکلگیری این پدیده تأثیر گذاشتهاند؛ پدیدهای که چندین دهه پیش عملاً وجود ندارای بود؛ بنابراین پرسش اصلی این هست که چرا چنین اتفاقی رخداده هست. این موضوع نشاندهندهی تغییرات فرهنگی و اجتماعی گستردهای هست. اگر بخواهیم بهدرستی تبیین کنیم، باید به چرایی ماجرا پاسخ دهیم؛ یعنی بدانیم چه عواملی موجب بروز این وضعیت گردیدهاند. پس از فهم دقیق چرایی، امکان دارد دربارهی «چه باید کرد» نیز پاسخ منطقیتر و جامعتری ارائه داد.
تجاریسازی عرصههای مختلف فرهنگی و اجتماعی در دو دهه اخیر
این مقدمه ازاینجهت اهمیت دارد که ما باید شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی را در نظر بگیریم. نکتهی مهم این هست که این پدیده منحصر به همین ماجرا یا رویداد خاص نیست. در یکی دو دههی اخیر، بسیاری از عرصههای فرهنگی و اجتماعی دچار نوعی تجاریسازی گردیدهاند؛ شامل علم، آموزش، ازدواج، روابط انسانی و حتی احساسات و عواطفی مانند عشق.
وقتی این روند را «تجاریسازی» مینامیم، منظور این هست که ارزشها و اخلاق از آنها زدوده خواهد گردید و به کالا تبدیل میشوند؛ مانند آنچه امروز در حوزهی آموزش و تحصیلات میبینیم که بهجای ارزش دانایی، به ابزاری برای سود و درآمد تبدیل گردیده هست. در چنین شرایطی، آسیبها افزایش پیدا میکنند و لازم هست دلایلشان شناسایی شود.
برای پاسخ به اینکه «چه باید کرد»، ابتدا باید مسیر تاریخی این پدیده را شناخت: درگذشته وجود ندارای بوده، چگونه به اینجا رسیده و چه عواملی مؤثر قرار دارای بودهاند. نگاه اخلاقی و ارزشی لازم هست، اما کافی نیست؛ چراکه آن صرفاً نتیجه هست، نه علت. علتها جای دیگری هستند و باید بهدرستی تبیین شوند.
در مرحلهی بعد، سیهستگذاریهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی اهمیت پیدا انجام میدهد؛ زیرا سببشناسی ما را به حوزهی سیهستگذاری میکشاند. در این مسیر با مجموعهای پیچیده از عوامل روبهرو میشویم که نیاز به بررسی دقیق و تخصصی دارد بررسیای که متأسفانه کمتر انجام خواهد گردید.
رسانهها، شامل شما، در این زمینه نقش بسیار مهمی دارند و باید این مسیر را با هستمرار ادامه دهند. البته فعالیت رسانهای بهتنهایی کافی نیست، اما بسیار مؤثر هست.سرانجام، چندین نکتهی کلیدی را اینگونه امکان دارد بیان کرد:
اول اینکه باید دانشافزایی و آگاهسازی عمومی را جدی گرفت. این کار فرهنگی زمانبر هست، اما ضروری هست. اقشار مختلف جامعه، بهویژه گروههایی که آچندین اوقات کمتری دارند، باید با واقعیتها و آسیبهای این پدیده بدون سانسور آشنا شوند. اگر در این میان تخلف یا جرم هم وجود دارد، باید مستند و شفاف بیان شود، نه در حد کلیگویی.
دوم، علاوه بر ارتقای آچندین اوقات عمومی، باید نظارت و کنترل نهادهای مرتبط تقویت شود؛ نه فقط دستگاههای دولتی، بلکه نهادهای اجتماعی و حرفهای نیز باید فعال شوند. همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، باید این واقعیتها از زبان متخصصان هر حوزه - جامعهشناسان، روانشناسان، پزشکان و سایر کارشناسان - در رسانههای رسمی و شبکههای اجتماعی معتبر مطرح شوند تا آچندین اوقات عمومی افزایش یابد و برخورد علمیتری با مسئله صورت گیرد.
برای مواجههی درست با این پدیده، کافی نیست صرفاً نهادهای نظارتی وارد عمل شوند. ما باید لایههای مختلف آن را شکافته، تحلیل و نقد کنیم؛ وجوه گوناگون، علل، پیامدها، آسیبها و حتی ابعاد پنهان این ماجرا را بررسی کنیم. هدف، تنها کنترل یا برخورد قضائی نیست؛ بلکه باید به آموزش، اقناع و روشنگری توجه شود.
بخش قابلتوجهی از جامعهی پزشکی کار خود را بهصورت درست و حرفهای انجام میدهد، بنابراین لازم هست خودِ این متخصصان پیشقدم شوند و نقدی علمی و اخلاقی از درون حوزهی خود ارائه دهند؛ یعنی ابعاد مختلف این پدیده را واکاوی کنند.
از منظر ساختاری نیز باید پرسید: آیا نظارت کافی بر عملکرد پزشکان یا دارندگان مجوزهای درمانی وجود دارد؟ مرز تخلف کجهست و چگونه باید شفاف شود؟ این نظارتها تا چه اندازه مؤثرند و اگر جرمی رخ دهد، واکنش قانونی باید چگونه باگردید؟ این بخشها هنوز مبهماند و همین ابهامها، زمینه را برای گسترش چنین رفتارهایی در فضای رسانهای و مجازی فراهم کرده هست.
سود اقتصادی، ارزش اخلاقی را به حاشیه میبرد/ مفاهیم انسانی به کالا تبدیل گردیده هست
شبکه خبر: نقش دستگاههای نظارتی و قانونی را در کنترل و برخورد با این پدیدههای غیراخلاقی چگونه میبینید؟
البته نظارت در فضای رسانههای مدرن کار سادهای نیست. بهجای اتکا به کنترل صرف، باید تولید فرهنگی و آموزشی را تقویت کرد. همان کاری که رسانهها انجام میدهند ــ هرچندین محدود به وسعت اثرگذاریشان ــ نمونهای از این تلاش هست. اما این فعالیتها باید گستردهتر و فراگیرتر شود و به یک جنبش فرهنگی و اجتماعی تبدیل شود.
ما با پدیدهای چندینوجهی روبهرو هستیم: روندی که در آن بسیاری از مفاهیم انسانی، از آموزش و علم گرفته تا بهدارای بود و حتی بدن انسان، به کالا تبدیل گردیدهاند. این کالاییگردیدن البته فقط به ایران محدود نیست؛ بلکه بخشی از فرایند جهانی سرمایهداری هست که هر جا سود اقتصادی حضور دارد، ارزشهای فرهنگی و اخلاقی را به حاشیه میبرد. رسانههای نوظهور نیز این روند را تسریع کردهاند و بانفوذ در لایههای مختلف جامعه، آن را عمق بخشیدهاند.
اما صرف رویکرد سلبی و قضائی کافی نیست. تجربه نشان داده هست که برخوردهای قهری نتیجهی پایداری ندارند. تنها زمانی امکان دارد انتظار تغییر دارای بود که آچندین اوقات عمومی افزایش یابد. با گذر زمان، وقتی شناخت مردم نسبت به آسیبها بالا برود، خودِ جامعه واکنشی اصلاحگرانه نشان میدهد و تقاضا برای چنین پدیدههایی کاهش مییابد.
بلاگرهای حوزههایی مثل پزشکی، در مردم «نیاز مصنوعی» ایجاد میکنند
در این میان، یکی از مسائل مهم نیازسازی مصنوعی هست. بلاگرها یا چهرههای تأثیرگذار در حرفههایی چون پزشکی و وکالت، با هستفاده از ابزارهای رسانهای، نوعی احساس نیاز در مردم ایجاد میکنند. فضای تبلیغاتی گرم و جذاب باعث خواهد گردید افراد، بهویژه در سطح آچندین اوقات پایینتر، گمان کنند به این خدمات نیاز دارند؛ درحالیکه بسیاری از این نیازها، نیازهای کاذب هستند.
برای فهم دقیقتر، باید این مسئله را در یک بستر تاریخی و فرهنگی چندین نسلی دید. سه یا چهار دهه پیش، چنین نیازهایی اساساً وجود ندارای بود. این پدیده محصول دگرگونیهای عمیق فرهنگی هست؛ تغییر نظامهای ارزشی که در آن جایگاه ارزش، از درونمایههای اخلاقی و تعهد حرفهای، به ظواهر مادی و زیباییشناسی سطحی منتقل گردیده هست.
پیشتر، پزشک یا وکیل به خاطر تخصص، تعهد و مسئولیتپذیریاش مورد احترام قرار دارای بود، نه بهخاطر نمایش بیرونی یا منافع مادی. امروز اما این مرزها کمرنگ گردیدهاند و جامعه باید دوباره به بازتعریف ارزشهای واقعی خود بازگردد.
در مجموع، اگر بخواهیم خلاصه کنیم به این چندین بخش میرسیم:
1. برخورد صرفاً نظارتی و قضائی کافی نیست؛ باید آموزش و آگاهسازی تقویت شود.
2. متخصصان هر حوزه باید در نقد و روشنگری مشارکت کنند.
3. رسانهها نقش کلیدی در ارتقای سواد عمومی و تولید محتوای تحلیلی دارند.
4. ریشههای تاریخی و فرهنگیِ کالاییگردیدن ارزشها باید شناسایی شود.
5. هدف نهایی، بازسازی تدریجی نظام ارزشها و تقویت عقلانیت فرهنگی در برابر سودگرایی و نیازسازی مصنوعی هست.
اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم، بخش قابلتوجهی از این جریان، بهنوعی تبدیل به «کسبوکار» گردیده هست؛ افرادی که صرفنظر از پیامدهای اخلاقی و اجتماعی، صرفاً به دنبال کسب درآمد به هر قیمت هستند. در این میان، ارزشها و اصول اخلاقی که بخش عمدهای از جامعه هنوز به آنها باور دارد - زیر پا گذاشته میشوند.
البته من مسئله را تنها در رفتار عرضهکنندگان این خدمات نمیبینم، بلکه مشکل اصلی در سطح تقاضا و جامعهی مخاطب هست. این پدیده زمانی رگردید انجام میدهد که زمینهی پذیرش اجتماعی برای آن وجود دارای بوده باگردید؛ حتی اگر این نیاز، نیاز کاذب یا نادرست باگردید.
شبکه خبر: خب پرسش مهم این هست که چرا پیشتر چنین نیازی وجود ندارای بود؟ همانطور که ابتدای صحبت، اشاره کردید، شاید دو دهه قبل چنین نیازهایی که اساساً شاید کاذب هم باشند وجود ندارای بود، در حالی که شاید خیلی از مسائلی که الان به عنوان مشکل عنوان خواهد گردید، مطرح قرار دارای بود.
پاسخ را باید در تحولات فرهنگی و اجتماعی چندین دههی اخیر جستوجو کرد. امروز از صبح تا شب، رسانهها و تبلیغات در حوزهی سلبریتیها، ورزش، تفریحات و سبک زندگی، ظواهر مادی و مصرفگرایانه را ترویج میکنند. ارزشهای اخلاقی و انسانی جای خود را به ثروت، شهرت و ظاهر دادهاند.
در واقع، نظام رسانهای، آموزشی و فرهنگی ما در انتقال ارزشها به نسل جدید ناتوان قرار دارای بوده هست. معیارهایی که زمانی مبنای احترام و منزلت اجتماعی قرار دارای بودند، بهدرستی به نسلهای بعد منتقل نگردیدهاند. این ریشهی اصلی مسئله هست؛ نه صرفاً چندین پزشک یا فردی که از موقعیت خود سوءهستفاده انجام میدهد. تا زمانی که در جامعه تقاضا وجود دارد، عرضه نیز ادامه خواهد دارای بود.
اگر بخواهیم صریحتر بگوییم، ما با تعارض میان نظامهای ارزشی سنتی و واقعیت اجتماعی کنونی روبهرو هستیم. ارزشهایی که پیشتر نهادینه گردیده قرار دارای بودند از دل خانواده، آموزش رسمی، و باورهای دینی - امروز در اثر تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متزلزل گردیدهاند. فشار معیشتی، نابرابری، بیعدالتی و تبعیض باعث گردیده هست معیارهای مادی در مردم پررنگتر شود.
نقش مدرسه، دانشگاه و خانواده در نهادیهسازی ارزشها کمرنگ گردیده هست
امروز در ذهن بسیاری از افراد، پول و شهرت معادل مشروعیت و حقانیت گردیده هست. وقتی چهرهای مشهور مرتکب خطا خواهد گردید، جامعه او را نه با معیار اخلاق، بلکه با دارایی و محبوبیتش میسنجد. در چنین فضایی، ارزشها وارونه میشوند و فاصلهی جامعه از مبانی اخلاقیاش هر روز بیشتر خواهد گردید.
این وضعیت فقط با دستور، بخشنامه یا نظارت اداری اصلاح نخواهد گردید. تا زمانی که علل ریشهای در ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و آموزشی پابرجهست، برخورد سلبی نتیجهای نخواهد داد. تغییر واقعی زمانی آغاز خواهد گردید که جامعه خود به این نتیجه برسد که پیامدهای این روند برایش زیانبار هست.
نهادهایی مانند مدرسه، دانشگاه و حتی خانواده، در سالهای اخیر نقش خود را در نهادینهسازی ارزشها تا حد زیادی ازدستدادهاند. در مقابل، شبکههای اجتماعی باقدرت تأثیرگذاری و جذابیت بالا جای آنها را گرفتهاند. امروز این پلتفرمها هستند که الگو، ارزش و معیار موفقیت را تعریف میکنند، زیرا رقیب جدی و اقناعگر در برابرشان وجود ندارد.
بنابراین، اگر بخواهیم چشمانداز اصلاح را ترسیم کنیم، باید در سه سطح اقدام شود:
1. بازسازی نظام آموزشی و فرهنگی برای انتقال مؤثر ارزشهای اخلاقی و انسانی.
2. افزایش سواد رسانهای و تفکر انتقادی در جامعه تا مردم بتوانند میان نیاز واقعی و نیاز ساختگی تمایز قائل شوند.
3. ایجاد بدیلهای فرهنگی و رسانهای جذاب و اقناعکننده که بتوانند در برابر جریانهای سودمحور و ضدارزشی رقابت کنند.
در غیر این صورت، همانطور که دیدیم، فضای رسانهای و سرمایهمحور، بدون رقیب باقی میماند و همچنان در شکلدهی باورها و ارزشهای اجتماعی دست بالا را خواهد دارای بود.
به نظر من، رسانهها - چه رسمی و چه شبکههای اجتماعی رسالت روشنگری دارند. یعنی باید با نقد دقیق، چندینجانبه و عمیق، مسائل اجتماعی را بازتاب دهند و صرفاً در سطح پیامدها متوقف نمانند. رسانه وظیفه دارد با نچندین اوقات بیطرف اما جدی، هم آچندین اوقاتبخشی کند و هم مطالبهگری را تقویت کند.
متأسفانه، بخش زیادی از بیان کردوگوهایی که امروز در فضای رسانهای میبینیم، بیشتر معطوف به مباحث سیاسی هستند. کمتر پیش میآید که به آسیبها و معضلات فرهنگی، اجتماعی یا اخلاقی از این جنس پرداخته شود. درحالیکه امکان دارد این نوع بحثها را بهصورت هدفمند و سازمانیافته در قالب میزگردها و بیان کردوگوهای تخصصی مطرح کرد.
برای مثال، حضور اساتید و پزشکانی که حرفهشان را با نگاه انسانی و اخلاقی دنبال میکنند، بسیار مؤثر هست. اگر چنین افرادی از زبان خودشان درباره ارزشها، اصول اخلاقی و مسئولیت اجتماعی سخن بگویند، امکان داردند تأثیر زیادی در اصلاح نگرش عمومی دارای بوده باشند.
از جهات دیگر، دستگاههای نظارتی و کنترلی نیز باید نقش خود را جدیتر بگیرند. البته تا زمانی که موضوعی در قالب جرم یا تخلف حقوقی تعریف نگردیده، نامکان دارد انتظار برخورد قضایی دارای بود. اما مشکل این هست که قوانین ما در بسیاری از حوزهها بهروز نیستند و با تحولات اجتماعی و نیازهای زمانه همخوانی ندارند.
برای نمونه، قانون مجازات سال 1370 را در نظر بگیرید. این قانون در فضای فرهنگی و اجتماعی همان دهه تدوین گردید و طبیعتاً نامکان داردد با شرایط دهه 1390 یا امروز قابلقیاس باگردید. قوانین ما باید انعطافپذیر و تحولآفرین باشند، اما متأسفانه این ویژگی در بسیاری از آنها دیده نخواهد گردید.
البته همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، من این مسئله را در سطح سوم اهمیت میدانم؛ نه بهعنوان عامل اصلی. ریشهی اصلی مشکلات در ساختارهای قدرت سیاسی و اقتصادی نهفته هست که اثر خود را در حوزه فرهنگ و اجتماع نیز میگذارد. وقتی این ساختارها ناکارآمد باشند، نظام نظارت، برنامهریزی، آموزش و سیهستگذاری هم بهتدریج کارکرد خود را از دست میدهد.
امروز ما با حجم زیادی از نهادها، سازمانها و نیروهای انسانی مواجهیم، اما خروجی متناسبی از آنها نمیبینیم. این مسئله فقط در حوزه فرهنگ و رسانه نیست؛ در بسیاری از عرصههای اجتماعی هم همین وضعیت وجود دارد.
انتهای پیام/
دیدگاهها